گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
اشاره






صفحه 70 از 274 اشاره
ص: 59
درس دوم: بعثت … و بهانه جویی سران شرك
هدفهاي آموزشی
انتظار میرود با مطالعه این درس:
- چگونگی بعثت پیامبر (ص) را بدانیم.
- به دلایل عقلی و نقلی ابطال حدیث عایشه در باب بعثت پی ببریم.
- تاریخ بعثت و دلایل تأییدکننده آن را بدانیم.
- امیرالمؤمنین (ع) را به عنوان نخستین مسلمان بشناسیم و از ادعاي خود دفاع کنیم.
- پیشگامان را در پذیرش اسلام بشناسیم.
- ماجراي نخستین مرحله دعوت پیامبر (ص) را بدانیم.
- با محتواي حدیث دار (انذار) آشنا شویم.
- به چگونگی دعوت عمومی پیامبر و واکنش قریش در مقابل آن پی ببریم.
- حضرت حمزة بن عبدالمطلب را بشناسیم.
- راههاي مختلف مقابله سران شرك را با پیامبر بدانیم.
- مخاطب سوره کوبنده مدثر را بشناسیم.

صفحه 71 از 274 درس دوم: بعثت … و بهانه جویی سران شرك
ص: 60
در این درس از بعثت پیامبر (ص)، تاریخ و چگونگی آن، نخستین مسلمانان، دعوت خصوصی، حدیث دار (انذار)، دعوت عمومی
پیامبر و واکنشها و بهانهجوییهاي سران شرك سخن خواهیم گفت.
بعثت
حضرت محمد (ص) قبل از بعثت در ماههاي رمضان به غار حرا میرفت و در آنجا به عبادت میپرداخت. ابنحَزْم در جوامع
رسول خدا براي تقرب جستن نزد خداوند به تنهایی به غار حِرا میرفت، خودش این را دوست داشت و » : السیره/ 36 نوشته است
احدي از مردم او را بدینکار فرمان نداده و کسی را پیش از خودش ندیده بود تا در این مورد از او پیروي کند. همانا خداوند این
.« را براي او اراده کرده بود، شبها و روزها در آنجا بهسر میبرد و در همانجا وحی بر وي نازل شد
.« نخستین کسی که در ماههاي رمضان در غار حِرا به عبادت میپرداخت، حضرت عبدالمطلب بود » : 9 گوید / اما ابن اثیر 2
رسول خدا پس از آنکه » : 205 امام هادي (ع) بعثت رسول خدا را اینگونه بیان میکند / به روایت علامه مجلسی در بحارالانوار 18
از سفر تجارت شام بازگشت و سود آن را صدقه داد هر روز به غار حِرا میرفت و از فراز قلههاي آن به آثار رحمت خدا و انواع
شگفتیها و بدایع حکمت الهی مینگریست و عبرت میگرفت و خداي را آنگونه که سزاوار اوست پرستش میکرد. هنگامی که
چهل سالش کامل گشت و

صفحه 72 از 274 بعثت
ص: 61
خداوند به قلب او نظر کرد و آن را برترین، بهترین، مطیعترین، خاشعترین و خاضعترین قلبها یافت، فرمان داد درهاي آسمان
گشوده شد و محمد (ص) به آنها مینگریست. در آن لحظه محمد به جبرئیل که هالهاي از نور او را فرا گرفته بود نگاه کرد.
جبرئیل به سوي وي آمد، بازوي او را گرفت تکان داد و گفت: یا محمد! بخوان. گفت: چه بخوانم؟ گفت: بخوان به نام
پروردگارت که آفرید، انسان را از خون بسته آفرید، بخوان که پروردگارت بزرگوارترین است، همو که با قلم دانش آموخت و به
انسان آنچه را نمیدانست آموخت. آنگاه جبرئیل به آسمان صعود کرد و محمد (ص) از کوه پایین آمد و از آن جهت که مبادا
.« قریش نبوتش را تکذیب کنند و او را به جنون و وسوسه شیطان نسبت دهند دچار تب و لرز شد
پیامبر (ص) در غار » : 3 اخبار بعثت را از عایشه چنین نقل کردهاند / این روایت از طریق شیعه است اما اهل سنت از جمله بخاري 1
حِرا بهسر میبرد که ناگهان فرشته آمد و به او گفت بخوان. رسول خدا گوید: گفتم نمیتوانم بخوانم. پس مرا گرفت محکم بفشرد
تا آنکه بیطاقت شدم، سپس رهایم کرد و گفت بخوان. گفتم نمیتوانم بخوانم. بار دوم مرا گرفت و بفشرد تا آنکه بیطاقت
شدم، سپس رهایم کرد و گفت بخوان. گفتم نمیتوانم بخوانم. براي بار سوم مرا گرفت و محکم بفشرد تا آنکه بیطاقت شدم،
سپس مرا رها کرد و گفت: بخوان به نام پروردگاري که آفرید، انسان را از خون بسته آفرید، بخوان که پروردگارت بزرگوار است.
آنگاه در حالیکه سخت مضطرب بود نزد خدیجه آمد و فرمود: مرا بپوشانید، مرا بپوشانید. او را پوشاندند تا آنکه

صفحه 73 از 274 بعثت
ص: 62
ترس وي برطرف گردید.
آنگاه خدیجه او را نزد پسرعموي خود وَرَقَۀ بن نَوْفَل که در جاهلیت نصرانی شده بود آورد. ورقه گفت: برادرزاده چه دیدي؟
رسول خدا آنچه را دیده بود بیان کرد. ورقه گفت: این ناموسی است که بر موسی (ع) نازل شده است. آنگاه فترتی در وحی رخ
داد تا آنکه پیامبر از آن به شدت غمگین شد، به طوري که بارها بر قلههاي کوه رفت تا خود را بیندازد جبرئیل آشکار میشد و
میگفت: اي محمد تو به حق فرستاده خدایی. آنگاه با این سخن دل او محکم میشد و خویشتنداري میکرد سپس به منزل
برمیگشت. وقتی فترت وحی طولانی میشد دوباره همین کار را تکرار میکرد، تا از کوه بالا میرفت جبرئیل آشکار میشد و
.« همان سخن را میگفت
نقد و بررسی حدیث عایشه
چون موضوع این بحث بسیار مهم و سرنوشتساز است و سنگ زیربناي دین مقدس اسلام بهشمار میآید بهتر است در نقد و
بررسی آن توضیح بیشتري بدهیم. این روایت از نظر عقل و نقل باطل و مردود است. اما از نظر عقل، اگر مقصود از امر به خواندن
قرائت از روي نوشته باشد که در این روایت و امثال آن گویا اینگونه ادعا شده است از دو حال خارج نیست، یا امر تکوینی است و
همان و خواندن پیامبر همان، اگر تشریعی باشد تکلیف به ما « اقرأ » یا تشریعی. اگر تکوینی باشد که تخلف معنی ندارد، به اصطلاح
لایطاق است. یعنی تکلیف به موضوع غیرمقدور بوده و صدور آن از خداوند حکیم محال است، زیرا پیامبر امّی

صفحه 74 از 274
ص: 63
و درسنخوانده بود و طبق قول صحیح توانایی خواندن نداشت.
خواندن الفاظ مکتوب نبوده است. بنابراین مقصود از امر به خواندن فراگیري آیات قرآن به « اقرأ » پس بهطور قطع و یقین مقصود از
442 / طور معجزه و خواندن و ابلاغ آن براي مردم بوده است. گویا مراد مرحوم محمد عَبْدُه نیز همین بوده که در الاعمال الکامله 5
بدین لحاظ است که برخی از .« أَقِیمُوا الصَّلاةَ » نه امر تکلیفی مثل « کُنْ فَیَکُون » امر تکوینی است، مانند « اقرأ » گفته است مقصود از
این امر به خواندن » : 36 در توضیح این مطلب نوشته است / محققان معاصر اهل سنت نیز به این نکته پی بردهاند. مؤلف منارالقاري 1
از باب تلقین و تلقّی است، مانند آنکه معلّم به شاگردش میگوید بخوان. معنایش این است آنچه از خواندن بر تو القا میکنم از
امر است به تلقّی آنچه فرشته وحی از قرآن آورده است. « اقرأ » 323 گفته مراد از / علامه طباطبایی نیز در المیزان 2 .« من فرا بگیر
همچنین در این روایت آمده است که پیامبر وحشتزده و مضطرب بود و در نبوت خود شک داشت و حتی گفت میترسم جنزده
702 به توجیه این بند پرداخته و گفته است: معناي آن این نیست که پیامبر پس از مشاهده / شده باشم. لذا قاضی عیاض در الشفا 1
فرشته در آنچه از جانب خدا نازل شده بود، شک داشت بلکه میترسید مبادا توانایی رویارویی و سخن گفتن با فرشته و تحمل
دشواري وحی را نداشته باشد.
اما از نظر نقل، در سند این روایت اشکال است، زیرا راویان آن یحیی بن بُکیر، عبدالله بن بُکیر، لَیث بن سعد و عُقیل بن خالد ثقه و
قابل

صفحه 75 از 274
ص: 64
اعتماد نیستند. بعضی از علماي بزرگ رجال یحیی بن عبدالله را تضعیف و تصریح کردهاند که ثقه نیست. نسایی در الضعفاء/ 248
165 نوشته است: به روایات او احتجاج نمیشود. به گفته ذهبی در / گفته: ضعیف است. ابن ابی حاتم رازي در الجرح و التعدیل 9
89 به / 423 لیث بن سعد نیز در شیوخ و سماع اخبار تساهل میورزید. عُقیل بن خالد نیز در میزان الاعتدال 3 / میزان الاعتدال 3
نوعی تضعیف شده و درباره وي گفته شده، او امويتبار و از کارگزاران بنیامیه به حساب میآمده است.
برخی از محدثان و متفکران شیعه و سنی نیز این روایت را تضعیف و رد کردهاند. عالم بزرگ اهل سنت ابوزکریا محییالدین نَوَوِي
و اما روایت مرسل صحابه مانند قول عایشه که گفته است: اولین چیزي که از وحی بر » : 30 میگوید / در شرح صحیح مسلم 1
قاضی .« رسول خدا آشکار شد رؤیاي صادقه بود، استاد امام ابواسحاق اسفراینی شافعی گفته است: نمیتوان به آن احتجاج نمود
علامه سید عبدالحسین شرف الدین نیز در .« برخی از این کلمات سندشان صحیح نیست » : 707 گفته است / عیاض نیز در شفا 2
این حدیث صریح در این است که رسول خدا (ص) العیاذ بالله در نبوت » : النص و الاجتهاد/ 421 در نقد این روایت نوشته است
خود شک دارد و از ترسی که گریبانگیر آن حضرت شده نیاز به همسرش پیدا کرده تا او را دلداري دهد و به ورقه پیرمرد نابیناي
جاهل نصرانی احتیاج دارد تاگامهاي او را استوار کند و به او قوّت قلب بخشد! پس این حدیث از جهت متن و از جهت سند باطل
.« است و در بطلان آن همین کافی است که از احادیث مرسل است
زُراره گفت از امام صادق (ع) » : 201 آمده است / در تفسیر عیاشی 2

صفحه 76 از 274
ص: 65
پرسیدم چگونه هنگامی که از جانب خدا به پیامبر (ص) وحی شد نترسید که از وسوسههاي شیطان باشد؟ فرمود: زمانی که خداوند
بندهاي را به رسالت برگزیند آرامش و اطمینان بر قلب او نازل میکند، آنگاه آنچه از سوي خدا بر او نازل میشود چنان است که
.« با چشم خود میبیند
باري، با توجه به مطالبی که درباره آیین پیامبر قبل از بعثت گذشت و اینکه آن حضرت پیش از بعثت نیز معصوم و داراي درجاتی
از مقام نبوت بوده است، دیگر زمینهاي براي این نوع مباحث نمیماند.
تاریخ بعثت
عموم شیعیان بیست و هفتم رجب را روز بعثت دانستهاند و بیشتر اهل سنت هفدهم ماه رمضان را. گروهی از ایشان نیز دوازدهم
ربیعالاول و برخی نیز بیست و هفتم رجب را ذکر کردهاند. در باره تاریخ بعثت یک معضل و اشکال اساسی وجود دارد و آن
اینکه در آیه صد و هشتاد و پنج بقره تصریح دارد که نزول قرآن در ماه رمضان بوده است: (شَ هْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ)
اشکال یاد شده بیشتر متوجه شیعیان است. چون نزول قرآن در ماه رمضان و وقوع بعثت در ماه رجب با هم سازگار نیست، زیرا
مشهور است که بعثت همراه با نزول آیاتی از قرآن بوده است. به این اشکال چند پاسخ داده شده است.
الف. قرآن یک نزول جمعی و دفعی دارد که از لوح محفوظ به بیتالمعمور و آسمان دنیا نازل شده و آن در ماه رمضان بوده است
و یک نزول تدریجی دارد که از بیتالمعمور و آسمان دنیا به زمین و قلب پیامبر بوده و آن به مدت بیست و سه سال انجام شده
است و شروع این نزول

صفحه 77 از 274 تاریخ بعثت
ص: 66
تدریجی در ماه رجب هنگام بعثت بوده است. ایراد این قول این است که اگر نزول دفعی قرآن در ماه رمضان سال اول بعثت بوده
است لازمهاش این است که نزول تدریجی آن اندکی قبل از نزول دفعی آن آغاز شده باشد.
ب. حقیقت و باطن قرآن در شب قدر در ماه رمضان بر قلب مقدس رسول خدا (ص) نازل شده است ولی نزول تدریجی آن از ماه
رجب همراه بعثت آغاز شده است. ایراد پاسخ اول بر این قول نیز وارد است.
ج. قرآن نزول دفعی نداشته و آیات یاد شده نیز ناظر بر همان نزول تدریجی است، مقصود از قرآن جنس آن است که اطلاق لفظ
بر یک آیه آن هم صحیح است و مراد از انزال شروع آن در ماه رمضان است. ولی بعثت همراه با نزول قرآن نبوده است. به « قرآن »
این بیان که پیامبر در ماه رجب به پیامبري مبعوث شده است لیکن نزول تدریجی قرآن از ماه رمضان آغاز شده است.
به فرموده استاد ما مرحوم آیۀالله حاج سید مهدي روحانی که از مفسران و متکلمان برجسته حوزه علمیه قم بود، هیچ دلیل عقلی و
نقلی نداریم بر اینکه بعثت باید همراه با نزول قرآن باشد، بهخصوص که بین بیست و هفتم رجب و ماه رمضان حدود یک ماه
بیشتر فاصله نیست. اشکال این قول این است که آن دسته از روایاتی که میگوید بعثت همراه با نزول سوره علق بوده مخالف این
نظریه است. با این وصف برخی از محققان معتقدند این بهترین پاسخی است که تا کنون به این اشکال داده شده، خصوصاً که به
24 برخی میگویند نخستین سورهاي که نازل شد مدّثر و عدهاي نیز گویند / 148 و سیوطی در الاتقان 1 / نقل زَرْکَشی در البرهان 1
فاتحۀ الکتاب بود.

صفحه 78 از 274 تاریخ بعثت
ص: 67
امیرالمؤمنین پیشگام در اسلام
378 گوید: در این مدت / در ابتداي بعثت دعوت رسول خدا (ص) به مدت سه سال پنهانی بود. علی بن ابراهیم قمی در تفسیر 1
فقط چند نفري از خاندان خود حضرت به دین اسلام گرویدند که درصدر آنان امیرالمؤمنین و خدیجه قرار دارند. این مطلب بین
محدثان و مورخان از مسلّمات و متواترات تاریخ است. تنها اختلاف در این است نخستین کسی که ایمان آورد چه کسی بود؟ علی
(ع) یا حضرت خدیجه؟ در اینکه حضرت خدیجه اولین زنی بود که اسلام را پذیرفت اختلافی نیست، سخن در این است که آیا
اولین شخص مسلمان هم بود؟ برخی گویند اولین مسلمان خدیجه بود، بسیاري از نصوص نیز این معنی را میگوید ولی محققان
برآنند که نخستین مسلمان علی (ع) است. شاهد این مدعا روایاتی است که در این زمینه نقل شده است. به نقل طبرانی در المعجم
269 رسول خدا (ص) دست علی (ع) را گرفت و فرمود: / الکبیر 6
.« إِنّ هذا أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِی »
این نخستین کسی است که به من ایمان آورد.
36 فرمود: / نیز به نقل ابن عبدالبَرّ در استیعاب 3
.« إِنَّهُ لَأوَّلُ أَصْحَابِی إِسْلاماً »
همانا علی اولین نفر از اصحاب من است که اسلام آورد.
به نقل مناقب ابن مغازلی/ 15 خود امیرالمؤمنین هم در این مورد فرمود:
.« أَنَا أَوَّلُ مَنْ أَسْلَمَ »
من نخستین کسی بودم که اسلام آوردم.

صفحه 79 از 274 امیرالمؤمنین پیشگام در اسلام
ص: 68
در نهج البلاغه/ 196 نیز فرمود:
.« لَنْ یُسْرِعَ أَحَدٌ قَبْلی إِلی دَعْوَةِ حَقٍّ »
هیچ کس پیش از من به پذیرش دعوت حق نشتافت.
این ظاهر امر است وگرنه ایمان امیرالمؤمنین فراتر از این مسائل عادي است. از این رو شیخ مفید در امالی/ 6 از امیرالمؤمنین نقل
میکند که حضرت فرمود:
.« آمَنْتُ بِرَسُولِ الِله وَ آدَمُ بَیْنَ الرُّوحِ وَ الْجَسَد »
هنگامی به رسول خدا ایمان آوردم که آدم بین روح و جسد بود.
به این لحاظ است که محققان میگویند علی ایمان خود را اظهار و آشکار کرد نه اینکه ایمان آورد، زیرا او یک آن بت نپرستید
بسیاري از مردم بر این عقیدهاند که علی بن » : 283 گوید / بلکه از لحظه تولد مؤمن و خداپرست بود. مسعودي در مُرُوج الذَّهَب 2
ابیطالب هرگز به خدا شرك نورزید تا از نو اسلام بیاورد بلکه در همه کارهایش پیرو پیامبر بود و به او اقتدا میکرد، به همین حال
پس گویا امیرالمؤمنین نخستین .« بود تا بالغ شد و خداوند او را همچون پیامبرش هدایت کرد و از لغزشها معصوم نگهداشت
مسلمان و حضرت خدیجه (س) اولین زن مسلمان است.
اینکه عدهاي میگویند ابوبکر نخستین کسی بود که اسلام آورد صحیح نیست بلکه او همانگونه که گروهی از اهل سنت مانند
316 و دیگران در برخی از روایات خود نقل کردهاند پنجاهمین نفر بود که اسلام آورد. وانگهی در سه سال نخست بعثت / طبري، 2
دعوت پنهانی بود و گویا جز چند نفر از اعضاي خانواده پیامبر (ص) کس دیگري به اسلام نگروید.

صفحه 80 از 274 امیرالمؤمنین پیشگام در اسلام
ص: 69
اسلام جعفربن ابیطالب
بعد از امیرالمؤمنین (ع) جعفر » : 270 گوید / پس از امیرالمؤمنین برادرش جعفر بن ابیطالب اسلام آورد. کراجکی در کنز الفوائد 1
روایات گویاي این است دومین مردي که اسلام آورد » : 4 گوید / ابنشهر آشوب در مناقب 2 .« نخستین کسی بود که اسلام آورد
علامه مجلسی در .« جعفر اندکی پس از برادرش علی ایمان آورد » : 287 مینویسد / ابناثیر در اسْدُ الغابه 1 .« جعفر بن ابیطالب بود
.«( نخست علی (ع) ایمان آورد، سپس خدیجه (س) و بعد جعفر (رضی الله علیه » : 102 گوید / بحار الانوار 66
287 چند روزي که از بعثت گذشت روزي ابوطالب همراه / به روایت طبرسی در اعلام الوري/ 37 و ابن اثیر در اسد الغابه 1
فرزندش جعفر به خانه رسول خدا رفت، دید آن حضرت با علی در حال اقامه نماز هستند و علی در سمت راست پیامبر ایستاده
است. ابوطالب به جعفر گفت:
.« صِلْ جَناحَ ابْنِ عَمِّکَ وَ صَلِّ عَنْ یَسارِهِ »
به پهلوي پسرعمویت بپیوند و در سمت چپ وي نماز گزار.
جعفر بدون درنگ در سمت چپ پیامبر به نماز ایستاد. ابوطالب از مشاهده این صحنه بسیار مسرور شد و در حالی که از خانه رسول
خدا خارج میشد اشعاري در تحریض فرزندانش به حمایت از پیامبر سرود.
از این روایت استفاده میشود که گویا ابوطالب و جعفر (علیهما السلام) نماز را میشناختند و میدانستند چیست. لذا از دیدن آن
صحنه تعجب نکردند و نپرسیدند این چه کاري است، جعفر نیز بیدرنگ به نماز ایستاد بدون آنکه بپرسد چگونه نماز بخوانم.
شایان ذکر است ابن عساکر در

صفحه 81 از 274 اسلام جعفربن ابیطالب
ص: 70
126 و صدوق در امالی/ 70 از رسول خدا (ص) نقل کردهاند که جعفر پیش از اسلام نیز موحد بوده و هیچگاه / تاریخ دمشق 72
بت نپرستیده است.
پس از جعفر زید بن حارثه سومین مردي بود که ایمان آورد. فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین نیز دومین زنی بود که اسلام را
267 هشت نفر را به عنوان / پذیرفت. در دوران سهسالهاي که دعوت سرّي بود همین چند نفر به اسلام گرویدند. ابناسحاق 1
مسلمانان نخستین ذکر کرده که درباره تعدادي از آنان اختلاف است و لذا گروهی از مورخان و محققان با او مخالفت کرده و
4 فهرستی از سابقین در اسلام ارائه داده که اسامی ده نفر نخست چنین / گزارش وي را نپذیرفتهاند. ابنشهر آشوب در مناقب 2
آمده است. علی (ع)، خدیجه، جعفر، زید، ابوذر، عمرو بن عَنْبَسَه، خالد بن سعید، سمیه، عُبیدة بن حارث و حمزه.
دعوت خویشاوندان
سه سال که از بعثت گذشت رسول خدا با نزول آیه دویست و چهارده سوره شعراء (وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الَأقْرَبِینَ) مأمور اعلان و تبلیغ
دین خود شد ولی در مرحله اول از اقوام نزدیک باید آغاز میکرد. البته این کار بسیار دشوار و مشکل بود، چون سران بنی
319 و قاضی / عبدالمطلب به آسانی حاضر نمیشدند دست از بتپرستی برداشته و نبوت حضرت را بپذیرند. به روایت طبري 2
106 رسول خدا به امیرالمؤمنین دستور داد غذایی فراهم و بزرگان بنیهاشم را دعوت کند. حدود چهل / نعمان در شرح الاخبار 1
تن از بستگان پیامبر جمع شدند، پس از صرف

صفحه 82 از 274 دعوت خویشاوندان
ص: 71
غذا قبل از آنکه حضرت مطلبی بفرماید ابولهب نظم جلسه را به هم زد. رسول خدا مجدّدا فرداي آن روز میهمانی را تکرار کرد.
اي پسران عبدالمطلب! به خدا سوگند جوانی را در بین عرب » : پس از صرف غذا برخاست و رسالت خود را چنین اعلان کرد
نمیشناسم که براي خویشانش چیزي برتر از آنچه من آوردهام آورده باشد. من خیر دنیا و آخرت را براي شما آوردهام. خداوند
مرا فرمان داده شما را بهسوي او فرا خوانم. اکنون کدامیک از شما مرا بر این امر یاري میکند تا اینکه برادر من و وصی و جانشینم
.«؟ در بین شما باشد
اي پیامبر خدا من شما » : در این لحظه سکوت مجلس را فرا گرفت هیچ کس جز علی (ع) پاسخ پیامبر را نداد. او برخاست و گفت
رسول خدا سه بار سخن خود را تکرار کرد و جز امیرالمؤمنین کسی پاسخ نداد. آنگاه پیامبر خطاب به .« را بر این امر یاري میکنم
حاضران فرمود:
.« إِنَّ هذا أَخِی و وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی فِیکُمْ، فَاسْمَعُوا لَهُ وأَطِیعُوهُ »
همانا این برادر من و وصی و جانشینم در بین شماست، پس سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید.
در این هنگام حاضران خندیدند و به تمسخر به ابوطالب گفتند: همانا محمد به تو دستور داد سخن پسرت را بشنوي و از او اطاعت
کنی!
این حدیث که به حدیث دار و حدیث انذار مشهور است دلالت دارد که از همان روز نخست امامت همراه رسالت و متمّم و
تداومبخش آن بوده است.

صفحه 83 از 274 دعوت خویشاوندان
ص: 72
دعوت عمومی
مدت کمی از دعوت خویشاوندان نزدیک گذشت و اخبار آن در مکه پخش شد و برخی از مشرکان به استهزا و آزار پیامبر و
379 آنگاه رسول خدا با نزول آیه نود و سه حجر: (فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ) / مسلمانان پرداختند. به روایت قمی 1
مأموریت خود را در سطحی گسترده آشکار ساخت و از مردم خواست بتپرستی را رها کرده و به یگانگی خداوند ایمان بیاورند.
این مرحله از دعوت بسیار سخت و سنگین و خیلی مشکلتر از مرحله قبل بود، زیرا خداپرست کردن مردمی که قرنها با بتپرستی
خو گرفته بودند بس دشوار و تا حدي غیر ممکن مینمود!
عربها این کلمه را «! یا صباحاه » : به روایت انساب الاشراف/ 121 روزي پیامبر بالاي کوه صفا رفت و با شهامت تمام فریاد زد
هنگام وقوع حادثه مهم به زبان میآوردند. مردم اطراف حضرت جمع شدند و پرسیدند چه شده است؟ رسول خدا (ص) فرمود:
گفتند: آري، ما هرگز .«؟ اگر من به شما خبر دهم که دشمن از دامنه این کوه میخواهد به شما حمله کند آیا مرا تصدیق میکنید »
در این هنگام ابولهب .«! من شما را از عذابی شدید که در پیش روي دارید بیم میدهم » : از تو دروغ نشنیدهایم. حضرت فرمود
گفت: واي بر تو، ما را براي همین در اینجا جمع کردي! آنگاه مردم متفرق شدند.
همانگونه که گذشت اظهار دعوت دو مرحله داشته است؛ یکی دعوت خویشاوندان نزدیک و مرحله خصوصی، دوم که با فاصله
کمی رخ داده است دعوت همگانی و مرحله عمومی. اما چون حدیث انذار

صفحه 84 از 274 دعوت عمومی
ص: 73
مسأله سرنوشتساز امامت و وصایت و رهبري پس از پیامبر را دربردارد خلط و تحریف شده و حتی به منابع شیعه نیز راه یافته است.
یک اشتباه آنکه این دو مرحله را یکی قلمداد کرده و گفتهاند هر دو روایت، یعنی دعوت در منزل و دعوت در کوه صفا در ذیل
آیه انذار آمده و نیز گفتهاند دعوت رسول خدا از خویشاوندانش در همان کوه صفا بوده است و حال آنکه به تصریح قرآن (وَ
أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الَأقْرَبِینَ) مرحله خصوصی بوده و اختصاص به نزدیکترین خویشاوندان داشته و در خانه پیامبر انجام شده است و
در سوره شعرا است و آیه « انذار » مرحله دوم که عمومی و همگانی بوده بر سر کوه صفا اعلام گردیده است. نکته جالب اینکه آیه
در سوره حجر و حال آنکه نخست سوره شعرا نازل شده بعد به ترتیب سورههاي نمل، قصص، اسرا، یونس، هود، یوسف « فاصدع »
و سپس سوره حجر نازل شده است.
96 از رسول خدا بر سر کوه صفا نقل کرده آمده است که / نکته ظریف دیگر اینکه در خطبهاي که سیوطی در الدُّرُ الْمَنْثُور 5
اي عایشه دختر ابوبکر، اي حفصه دختر عمر، اي امسلمه، مواظب اعمال خود باشید که من نمیتوانم براي شما » : حضرت فرمود
.« کاري انجام دهم
در حالی که آیه مکی است نه مدنی و در آن زمان عایشه به دنیا نیامده بود و حفصه و امسلمه همسر رسول خدا نبودند. در خطبه
دیگر آمده است که تمامی قبایل عرب را یک به یک صدا زد و فرا خواند و حال آنکه آیه دستور میدهد فقط نزدیکترین
334 میگوید: این روایات با / خویشاوندان خود را به پذیرش اسلام دعوت کن. بدین لحاظ است که علامه طباطبایی در المیزان 5
آیه انذار منطبق نیست، زیرا اینها

صفحه 85 از 274 دعوت عمومی
ص: 74
انذار را به تمامی قریش تعمیم میدهند در صورتی که آیه تصریح دارد که مخصوص اقوام نزدیکتر است که آنان یا فرزندان
عبدالمطلب هستند و یا فرزندان هاشم.
122 گفته اگر این روایات صحیح باشد راه جمع میان آنها / به سبب همین تناقض و اشکال است که آلوسی نیز در روح المعانی 19
این است که قائل به تعدد انذار شویم!
را حذف کردهاند و برخی همانند طبري « هذا أَخِی وَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی فِیکُمْ » خلط و تحریف دیگر آنکه جمله سرنوشتساز و مهم
گذاشتهاند! « کذا و کذا » 459 به جاي آن / 141 و ابنکثیر در سیره 1 / در جامع البیان 19
واکنش قریش
در آغاز سال چهارم بعثت که رسول خدا (ص) دعوت خود را آشکار کرد و کمکم به بدگویی از بتها و سرزنش قریش
283 سران قریش در نخستین واکنش خود دستهجمعی به خانه ابوطالب (ع) آمدند و از او / پرداخت، به روایت ابن اسحاق 1
خواستند تا از رسول خدا بخواهد دست از تبلیغ دین خود بردارد و به او گفتند: برادرزادهات به خدایان ما ناسزا میگوید و آیین ما
را نکوهش میکند و خردهاي ما را سبک شمرده و پدرانمان را گمراه میخواند، یا از او بخواه ما را رها کند و یا دست از حمایت
او بردار و همانند ما با او به مخالفت برخیز تا ما خودمان او را از این راه بازداریم. ابوطالب با آنان به نرمی سخن گفت و به نیکویی
آنان را بازگرداند.

صفحه 86 از 274 واکنش قریش
ص: 75
رسول خدا دعوت به توحید و بدگویی از بتان و سرزنش قریش را ادامه داد و آوازه آن سراسر مکه را فرا گرفت. سران قریش
مجددا نزد ابوطالب آمدند و گفتند: اي ابوطالب تو در بین ما داراي شرافت و منزلت هستی، ما از تو خواستیم تا برادرزادهات را باز
داري ولی او را بازنداشتی. به خدا ما دیگر تحمل نمیکنیم، یا او را از این کار بازدار یا با تو مبارزه خواهیم کرد تا یکی از دو گروه
نابود شود. ابوطالب رسول خدا را خواست و سخنان قریش را به او رساند و گفت براي حفظ جان خود و من دست بردار و کاري را
که در طاقت من نیست بر من تحمیل مکن.
در اینجا بود که رسول خدا احساس کرد عمویش در حمایت از وي سست شده است. از اینرو سخن تاریخی خود را بیان کرد و
اي عمو به خدا سوگند اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذارند تا من این کار را رها کنم چنین » : فرمود
.« نخواهم کرد تا آنکه خدا مرا پیروز گرداند یا در این راه جان دهم
آنگاه گریست و برخاست برود. ابوطالب او را صدا زد و گفت نزدیک من بیا، پیامبر نزدیک او رفت. ابوطالب به او گفت: برو هر
464 در این / 55 و ابنکثیر 1 / چه میخواهی بگو، به خدا تو را در مقابل چیزي تسلیم نخواهم کرد. سپس به نقل ابن ابیالحدید 14
مورد قصیده تند و غرّاي ذیل را سرود:
وَالِله لَنْیَصِلُوا إِلَیْکَ بِجَمْعِهِمْ حَتّی أُوَسَّدَ فِی التُّرابِ دَفِینا
فَاصْدَعْ لَأمْرِكَ ما عَلَیْکَ غَضاضَۀٌ فَکَفی بِنادُنْیاً لَدَیْکَ وَ دِینا

صفحه 87 از 274 واکنش قریش
ص: 76
وَ دَعَوْتَنِی وَ زَعَمْتُ أَنَّکَ ناصِحٌ وَ لَقَدْ صَدَقْتَ وَ کُنْتَ قَبْلُ أَمِینا
وَ عَرَضْتَ دِیناً قَدْ عَلِمْتُ بِأَنَّهُ مِنْ خَیْرِ أَدْیانِ الْبَرِیَّۀِ دِینا
لَوْلَا الْمَلامَۀُ أَوْ حَذارِي سُبَّۀً لَوَجَدْتَنِی سَمْحاً بِذاكَ مُبِینا
به خدا سوگند اینان با تمامی افرادشان به تو دست نخواهند یافت، مگر که من در خاك مدفون گردم.
کار خود را پیش ببر که بر تو هیچگونه ملامتی نیست، دنیا و آخرت ما نیز نزد تو تضمین است.
مرا به دین اسلام فرا خواندي و میدانستم که خیر خواهی، راست گفتی و قبل از این نیز درستکار بودي.
دینی را عرضه کردي که میدانم از بهترین دینهاي روي زمین است.
اگر نبود سرزنش قریش و بیم من از ملامت آنان مرا در پیوستن به اسلام پذیرا و آشکارکننده مییافتی.
قریش وقتی صلابت و شجاعت ابوطالب را در راه حمایت از دین جدید و برادرزادهاش دیدند چاره جدیدي اندیشیدند. به روایت
285 بار دیگر نزد ابوطالب آمدند و گفتند این عُمارة بن ولید است که نیرومندترین و زیباترین جوان قریش بهشمار / ابناسحاق 1
میآید او را بگیر و به عنوان فرزند خود از وي نگهداري و یاري نما. در مقابل او برادرزادهات که با دین ما و دین پدرانت مخالفت
میورزد و جمع اقوامت را پراکنده ساخته تسلیم ما کن تا او را بکشیم، همانا این یک مرد در مقابل یک مرد است. ابوطالب از
پیشنهاد نامعقول و ظالمانه آنان برآشفت و گفت: چه پیشنهاد زشتی میکنید، پسرتان را بگیرم غذا بدهم و فرزند خود را به شما
بسپارم تا او را بکشید، به خدا سوگند این کار هرگز شدنی نیست.

صفحه 88 از 274 واکنش قریش
ص: 77
خانه ارقم
گویا مسلمانان در فاصله چند ماهه بین دعوت خویشاوندان و دعوت عمومی براي اقامه نماز به درههاي نزدیک مکه میرفتند و دور
40 گوید: روزي سعد بن ابیوقاص، عمار بن یاسر، عبدالله بن / از چشم قریش نمازشان را اقامه میکردند. ابن اثیر در کامل 2
مسعود و چند نفر دیگر در درهاي نماز میخواندند، عدهاي از مشرکان از جمله ابوسفیان و اخْنَس بن شَریق با آنان به ستیزه
برخاستند. سعد یکی از مشرکان را با استخوان شتر زخمی کرد. گویا از این پس بود که رسول خدا (ص) و یارانش در خانه ارْقَم
پنهان شدند و روز و شب خود را در آنجا میگذراندند تا هنگامی که پیامبر دعوت خویش را آشکار کرد.
در باره خانه ارقم و اینکه پیامبر و مسلمانان در چه تاریخی در آنجا پناه گرفتند و چه مدت در آن ماندند اختلاف زیاد است به
طوري که تبدیل به یک معضل تاریخی شده است، زیرا به احتمال بسیار زیاد پناه گرفتن در خانه ارقم در اوایل سال چهارم بعثت
بوده است. شاهد این مطلب این است که در سیره مُغُلْطاي/ 40 آمده است درگیري سعد وقّاص با مشرکان در سال چهارم بعثت
283 گفتهاند پناه گرفتن در خانه ارقم در دوران سه سال دعوت سرّي بوده صحیح بهنظر / بوده است. اینکه برخی مانند حلبی 1
نمیرسد، چون اولًا در آن دوران جز چند نفر از نزدیکان پیامبر کس دیگري مسلمان نشده بود. ثانیاً در آن دوران دعوت کاملًا
سري بود و هنوز به هیچوجه علنی و آشکار نشده بود تا به دنبال آن استهزا و آزار شروع شود و نیازي به مخفی و پنهان شدن باشد.
از قراین چنین استفاده میشود که رسول خدا و یارانش حدود یک ماه الی

صفحه 89 از 274 خانه ارقم
ص: 78
243 آمده است او زمانی اسلام آورد که پیامبر / چهل روز بیشتر در آنجا نبودند. از سوي دیگر درباره اسلام عمر به نقل ابن سعد 3
و مسلمانان در خانه ارقم بهسر میبردند، در حالی که همه مورخان، تاریخ مسلمان شدن عمر را در سال ششم بعثت و حتی برخی
نزدیک هجرت به مدینه نوشتهاند.
همچنین درباره حضرت حمزه میگویند هنگامی که عمر بهسوي خانه ارقم رفت تا اسلام بیاورد حمزه در خانه ارقم بهسر میبرد و
مشغول نگهبانی بود. از دیگر سوي عدهاي میگویند اسلام حمزه در سال ششم بعثت بود. مرحوم آیۀ الله سید مهدي روحانی معتقد
بود که رفتن به دار ارقم چندین بار بوده است، هرگاه که مشکلی و خطري پیش میآمده رسول خدا و مسلمانان به آنجا پناه
میبردهاند. این مطلب تا اندازه زیادي مشکل را حل میکند ولی با این وصف نصی که بر آن دلالت کند در دست نیست.
اسلام حمزة بن عبدالمطلب
حضرت حمزه پسر عبدالمطلب و عموي رسول خدا از دلیران عرب و شخصیتهاي بلندپایه قریش بهشمار میرفت. حمزه تیراندازي
چیرهدست و شجاعترین و دلاورترین جوانمرد قریش بود. بیشتر اوقات به شکار میرفت و هنگامی که از شکار بازمیگشت نخست
311 گوید: یک روز وقتی از شکار برگشت کنیز عبدالله بن جُدعان به او / طواف کعبه میکرد سپس به خانه میرفت. ابناسحاق 1
گفت: ابوعُماره کاش بودي و میدیدي که هم اینک ابوجهل با

صفحه 90 از 274 اسلام حمزة بن عبدالمطلب
ص: 79
برادرزادهات محمد چه کرد! او را دشنام داد و آنچه توانست در آزار وي کوشید. حمزه سخت خشمگین شد و بدون آنکه با
احدي سخن بگوید حرکت کرد و سریع نزد ابوجهل که در جرگه مشرکان نشسته بود آمد و با کمان خود محکم بر سرش کوبید و
به شدت وي را مجروح ساخت. آنگاه گفت: تو محمد را دشنام میدهی و حال آنکه من به دین او هستم و همان را میگویم که
او میگوید. اگر قدرت داري با من نیز همان کن. بدینسان حمزه (ع) ایمان خود را آشکار کرد و با ایمان آوردن وي دین اسلام
جان تازهاي گرفت و جبهه کفر تضعیف شد.
وقتی قریش اطلاع یافتند حمزه مسلمان شده و کار پیامبر بالا گرفته و از این پس مدافعی چون حمزه دارد، به گفته مُغُلْطاي/ 142
مقداري از آزار و اذیت حضرت کاستند. به همان اندازه که دشمنان اسلام از مسلمان شدن حمزه ناراحت شدند، مسلمانان و در
صدر آنان حضرت ابوطالب خوشحال شدند. ابوطالب هنگامیکه شنید جوانمرد دلیرقریش وقهرمان عرب اسلام آورده است بسیار
76 قصیده غرّایی در تحسین و تجلیل از برادر کوچک خود سرود و / شادمان شد و به روایت طبرسی/ 48 و ابن ابیالحدید 14
بدینسان مراتب سرور خود را اعلام کرد:
فَصَبْراً أَبایَعْلی عَلی دِینِأَحْمَدٍ فَکُنْ مُظْهِراً لِلدِّینِ وُفِّقْتَ صابِرا
وَحُطْ مَنْ أَتَی بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدَرَبِّهِ بِصِدْقٍ وَ عَزْمٍ لا تَکُنْ حَمْزُ کافِرا
فَقَدْ سَرَّنِی إِذْ قُلْتَ إِنَّکَ مُؤْمِن فَکُنْ لِرَسُولِ الِله فِی الِله ناصِرا

صفحه 91 از 274 اسلام حمزة بن عبدالمطلب
ص: 80
فَنادِ قُرَیْشاً بِالَّذِي قَدْ أَتَیْتَهُ جِهاراً وَ قُلْ ما کانَ أَحْمَدُ ساحِرا
اي ابویعلی بر دین احمد پایدار بمان و آن را آشکار کن، شکیبا و کامیاب باشی.
از کسی که دین خدا را بهراستی و درستی از جانب پروردگارش آورده حمایت کن و هیچ گاه کافر مباش.
وقتی گفتی که ایمان آوردهاي چقدر شادمان شدم، پس در راه خدا یاور رسول خدا باش.
در میان قریش با صداي بلند فریاد برآور و اعلام کن که مسلمان شدي و بگو احمد هرگز ساحر نیست.
گروهی تاریخ اسلام آوردن حمزه را سال دوم و برخی سال ششم بعثت گفتهاند، به هر دو قول اشکال وارد است. اگر سال دوم
بعثت مسلمان شده باشد در آن وقت بین مسلمانان و قریش اصطکاك و درگیري آغاز نشده بود، چرا که درگیري و برخورد پس از
دعوت عمومی در اوایل سال چهارم بعثت بود، در حالیکه داستان اسلام آوردن حمزه حاکی از درگیري ابوجهل با رسول
خداست. مگر اینگونه توجیه شود که مقصود از سال دوم بعثت ابتداي سال دوم اظهار دعوت بوده است، زیرا برخی تاریخ بعثت را
از سال اظهار و آشکار شدن آن حساب میکردند. بر قول دیگر که میگوید اسلام حمزه سال ششم بعثت بوده است و او در دار
ارقم بهسر میبرده است نیز اشکال وارد است، زیرا واقعه دار ارقم در اوایل سال چهارم بعثت بوده است نه سال ششم. مگر آنکه
توجیه تکرار رفتن به دار ارقم پذیرفته شود.

صفحه 92 از 274 اسلام حمزة بن عبدالمطلب
ص: 81
تطمیع عتبه
313 گوید: یک روز که سران / سران شرك وقتی از همراهی ابوطالب (ع) مأیوس شدند راه تطمیع را پیش گرفتند. ابن اسحاق 1
کفار در انجمن خود بودند و رسول خدا نیز به تنهایی در مسجدالحرام نشسته بود، عُتْبَۀ بن ربیعه با صلاحدید سران شرك نزد
حضرت آمد و گفت: اي برادرزاده اگر مقصودت از این دینی که آوردي ثروت است آنقدر به تو ثروت دهیم تا آنکه
ثروتمندترین ما گردي. اگر سروري میخواهی ما تو را سرور خود قرار میدهیم بهطوري که هیچ کاري را بدون اجازه تو انجام
نمیدهیم. اگر پادشاهی میخواهی ما تو را پادشاه خود میکنیم و اگر نمیتوانی این جنّی را که نزد تو میآید از خود دور کنی
براي تو طبیب میآوریم و مخارج آن را میپردازیم تا بهبود یابی. رسول خدا (ص) در پاسخ او آیات نخستین سوره ف ّ ص لت را
اي ابوالولید آنچه را » : تلاوت کرد. تا آنکه به آیه سجده رسید و با قرائت آن به سجده رفت. آنگاه سر از سجده برداشت و فرمود
عتبه در حالیکه سخت تحتتأثیر حقیقت کلام خدا قرار گرفته بود .« که باید میشنیدي شنیدي، حال تو هستی و این آیات
برخاست و به سوي انجمن قریش بازگشت. سران قریش گفتند: اي ابوالولید چه خبر؟ عتبه گفت: خبر این است که سخنی شنیدم
که به خدا قسم مانند آن را تا به حال نشنیده بودم. به خدا سوگند نه شعر است و نه سحر و نه کهانت. اي گروه قریش از من اطاعت
کنید و سخنم را بشنوید، بین این مرد و آنچه را که آورده مانع نشوید و او را رها کنید. قریشیان گفتند: اي ابوالولید به خدا سوگند
او با زبان خود تو را سحر کرده است.

صفحه 93 از 274 تطمیع عتبه
ص: 82
ملاقات ولید
ولید بن مغیره مخزومی پدر خالد، از ثروتمندان بزرگ مکه و از دانایان و فصحاي نامور به شمار میآمد. او پیري سالخورده و از
قضات عرب بود و مردم در محاکمات خود به وي مراجعه میکردند. به روایت طبرسی/ 41 روزي بزرگان قریش نزد او آمدند و
پرسیدند سخنان محمد چیست؟ آیا سحر است یا کهانت و یا خطابه؟ ولید گفت: بگذارید بروم نزد او سخنانش را بشنوم. نزد رسول
شعر » : خدا (ص) آمد، در حالیکه حضرت در حجر اسماعیل نشسته بود گفت: یا محمد از شعرت براي من بخوان. پیامبر فرمود
ولید گفت: پارهاي از آن را براي من بخوان. حضرت شروع .« نیست کلام خداست که با آن پیامبران و رسولانش را برانگیخته است
را شنید پرسید: براي آن مردي که در « رحمان » را قرائت کرد. ولید تا « بسم الله الرحمن الرحیم » . کرد به خواندن سوره حم سجده
سپس .« نه، بلکه به سوي الله دعوت میکنم که او رحمان و رحیم است » : یمامه به نام رحمان است دعوت میکنی؟ حضرت فرمود
سوره را قرائت کرد تا رسید به آیه:
(فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُکُمْ صَاعِقَۀً مِثْلَ صَاعِقَۀِ عَادٍ وَثَمُودَ).
پس اگر روي بگردانند بگو شما را از صاعقهاي همانند صاعقه عاد و ثمود بیم میدهم.
ولید هنگامی که این آیه را شنید اندامش به لرزه درآمد و موهاي بدنش سیخ شد! سپس برخاست و یکسره به خانهاش رفت.
سران قریش به ابوجهل گفتند: اي ابوالحکم ولید به دین محمد گروید، نمیبینی بهسوي ما بازنگشت. سران شرك از این واقعه
بسیار

صفحه 94 از 274 ملاقات ولید
ص: 83
غمگین شدند. روز بعد ابوجهل نزد عموي خود ولید رفت و گفت عمو ما را سرشکسته و رسوا ساختی. ولید پرسید اي برادرزاده
براي چه؟ گفت دین محمد را پذیرفتهاي. ولید گفت من به دین محمد نگرویدهام. من بر دین قوم خود و پدرانم باقی هستم ولی
سخن محکمی شنیدم که بدنها را به لرزه درمیآورد. ابوجهل گفت شعر بود؟ ولید گفت شعر نبود. پرسید خطابه بود؟ گفت نه،
خطابه سخن پیوسته است ولی این سخن جداجدا بود و هیچ قسمت آن شبیه دیگري نبود، زیبایی خاصی داشت. ابوجهل گفت پس
همان خطابه است. ولید گفت نه خطابه نیست. ابوجهل گفت پس چیست؟ گفت بگذار درباره آن فکر کنم. فرداي آن روز سران
قریش ولید را ملاقات کردند و پرسیدند نظرت درباره سخنان محمد چیست؟ گفت بگویید سحر است، زیرا دلهاي مردم را به خود
جذب کرده است. به دنبال آن سوره کوبنده مدّثّر در مذمت و تخریب شخصیت او نازل شد. آیات هجده تا بیست و پنج آن چنین
است:
(إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ* فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ* ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ* ثُمَّ نَظَرَ* ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ* ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ* فَقالَ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ* إِنْ
هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ).
او اندیشید و سنجید، مرگ بر او باد چگونه سنجید؟ دگر بار مرگ بر او باد چگونه سنجید؟ سپس نگریست، آنگاه روي در هم
کشید و ترشرویی کرد، سپس پشت کرد و تکبر ورزید و گفت این جز جادویی که آموخته میشود نیست، این جز گفتار بشر
نیست.

صفحه 95 از 274 ملاقات ولید
ص: 84
بهانهجویی سران شرك
اسلام رو به گسترش بود و در بین قبایل قریش نفوذ میکرد، سران قریش احساس خطر جدي کردند، جلسهاي تشکیل دادند که
اعضاي آن عبارت بودند از عُتبه، شیبه، ابوسفیان، نضر بن حارث، ابوالبَخْتَري، اسْوَد بن مُطَّلِب، زَمْعَۀ بن اسْوَد، ولید بن مغیره،
315 مینویسد: سران / ابوجهل، عبدالله بن امیه، عاص بن وائل، نُبیه و مُنبّه پسران حجّاج، امیۀ بن خَلَف و عدهاي دیگر. ابن اسحاق 1
شرك گفتند محمد را بخوانید با او گفتگو و اتمام حجت کنید. فرستاده آنان نزد حضرت آمد و گفت: سران طایفهات جمع شدهاند
و میخواهند با تو سخن بگویند. رسول خدا (ص) به لحاظ شدت اهتمامی که در هدایت آنان داشت شتابان نزد سران قریش آمد.
گفتند ما میخواهیم با تو سخن بگوییم. به خدا سوگند ما هیچ کس از عرب را نمیشناسیم مانند این بلایی که تو بر سر اقوامت
آوردهاي بر سر اقوام خود آورده باشد. پدران ما را بد میگویی، دین ما را سرزنش میکنی، بتها را ناسزا میگویی، خردها را
سبک شمردي، اجتماع را پراکنده کردي، کار ناخوشایند دیگري نمانده جز آنکه انجام دادهاي.
من آنگونه که شما میگویید نیستم. من نیامدم تا » : آنگاه همان چهار پیشنهاد عتبه را مطرح کردند. حضرت در پاسخ آنان فرمود
اموال شما را به دست آورم و نه خواستار بزرگی بین شما هستم و نه پادشاهی بر شما را میخواهم لیکن خدا مرا به پیامبري در بین
شما فرستاده و کتابی بر من نازل کرده و دستور داده که بر شما مژدهدهنده و بیمدهنده باشم. من رسالت پروردگارم را رساندم و
شما را نصیحت کردم. اکنون اگر آنچه را آوردهام بپذیرید بهره دنیا و آخرت را بردهاید و اگر نپذیرید منتظر

صفحه 96 از 274 بهانهجویی سران شرك
ص: 85
.« فرمان خدا میمانم تا بین من و شما حکم کند
گفتند اگر آنچه را بر تو عرضه کردیم نمیپذیري پس تو میدانی که سرزمین هیچکس از سرزمین ما تنگتر و کمآبتر نیست،
از پروردگارت بخواه تا این کوهها را که منطقه ما را تنگ کرده دور کند و آن را هموار نماید و نهرهایی مانند نهرهاي شام و عراق
جاري سازد و پدران ما، از جمله قُ َ ص ی بن کلاب را که پیرمردي راستگو بود زنده گرداند تا از آنان بپرسیم که آنچه تو میگویی
حق است یا باطل. پس اگر تو را تصدیق کردند به تو ایمان میآوریم و منزلت تو را نزد خدا میشناسیم. در پایان جلسه گفتند: اي
محمد همانا ما حجت را بر تو تمام کردیم و به خدا سوگند تو را رها نخواهیم کرد تا اینکه یا ما تو را نابود سازیم و یا تو ما را
نابود کنی.
خلاصه درس
حضرت محمد (ص) در چهل سالگی به پیغمبري مبعوث شد. عموم شیعیان بیست و هفتم رجب را روز بعثت دانستهاند و بیشتر اهل
سنت هفدهم ماه رمضان را. گروهی از ایشان نیز دوازدهم ربیعالاول و برخی نیز بیست و هفتم رجب را ذکر کردهاند. در ابتداي
بعثت دعوت رسول خدا (ص) به مدت سه سال پنهانی بود.
در این مدت فقط چند نفري از خاندان خود حضرت به دین اسلام گرویدند که درصدر آنان امیرالمؤمنین و خدیجه قرار دارند.
پس از امیرالمؤمنین برادرش جعفر بن ابیطالب اسلام آورد. سه سال که از بعثت گذشت رسول خدا مأمور اعلان تبلیغ دین خود
بین اقوام و خویشان

صفحه 97 از 274 خلاصه درس
ص: 86
گشت و کمی بعد از آن به دعوت عموم مردم مکه پرداخت و به ویژه در آغاز سال چهارم بعثت رسول خدا (ص) دعوت خود را
آشکار کرد و کمکم به بدگویی از بتها و سرزنش قریش پرداخت. در این بین سران قریش نیز بیکار ننشته و با تحت فشار قرار
دادن ابوطالب و اذیت و آزار حضرت رسول و تازه مسلمانان به مقابله با این دین نوپا پرداختند در این دوران اسلام حمزة بن
عبدالمطلب عموي پیغمبر بسیار کارساز بودو به مقدار زیادي از رنج و آزار مسلمانان کم کرد.
خود آزمایی
1. حضرت محمد (ص) در چه تاریخی، در کجا و چگونه به پیامبري مبعوث شد؟
2. دلایل عقلی و نقلی ابطال حدیث عایشه را در باب بعثت توضیح دهید.
3. از دیدگاه شیعیان پیامبر در چه تاریخی به پیامبري مبعوث شد؟
4. نخستین کسی که به دین اسلام گروید چه کسی بود؟ دلایل تأییدکننده نظر خود را بیان کنید.
5. نخستین زنان و مردان مسلمان چه کسانی بودند؟ به ترتیب نام ببرید.
6. حدیث دار (انذار) را توضیح دهید.
7. پیامبر با نزول کدام آیات و از کدام سورهها نخست به دعوت خصوصی و سپس به دعوت عمومی مردم به اسلام پرداخت؟
8. واکنش قریش در برابر دعوت عمومی پیامبر چه بود؟

صفحه 98 از 274 خود آزمایی
ص: 87
درس سوم: آخرین پیشنهاد … و سال اندوه
هدفهاي آموزشی
انتظار میرود با مطالعه این درس:
- دلیل نزول سوره کافرون را بدانیم.
- مسلمانانی را که مورد شکنجه مشرکان قرار گرفتند، بشناسیم.
- تاریخ هجرت به حبشه، سرپرست مهاجران، دلایل و چگونگی آن را بدانیم.
- نحوه حمایت نجاشی را از مسلمانان مهاجر بدانیم.
- به علت بازگشت عدهاي از مهاجران به مکه پی ببریم.
- مضمون عهدنامه بیدادگري را بدانیم.
- با چگونگی حماسه بزرگ شعب ابوطالب، علت رفتن به شعب و استقامت حیرتانگیز بنیهاشم در این شعب آشنا شویم.
- چگونگی به پایان رسیدن حصر را بدانیم.
- از علت نامگذاري سال اندوه آگاه گردیم.
در این درس از شکنجه و آزار سران شرك که موجبات هجرت مسلمانان را فراهم کرد سخن خواهیم گفت و در ادامه به اقدامات
قریش

صفحه 99 از 274 درس سوم: آخرین پیشنهاد … و سال اندوه
ص: 88
براي باز گرداندن مهاجران از حبشه، تنظیم و امضاي عهدنامه بیدادگري، حماسه بزرگ شعب ابوطالب و رحلت حضرت ابوطالب و
حضرت خدیجه (س) نیز خواهیم پرداخت.
آخرین پیشنهاد
388 گوید: روزي در حالی که رسول خدا (ص) مشغول طواف خانه خدا بود ولید بن مغیره و اسود بن مطّلب و امیۀ / ابن اسحاق 1
بن خَلَف و عاص بن وائل با حضرت برخورد کردند و گفتند: اي محمد بیا تا ما خدایی را که تو میپرستی پرستش کنیم و تو هم
خداي ما را پرستش کن و بدینگونه ما و تو در عبادت شریک باشیم و نزاع و اختلافات خاتمه پیدا کند. اگر خدایی را که تو
میپرستی بهتر از خداي ما باشد ما از او بهرهمند میشویم و اگر آنچه را ما میپرستیم بهتر از خداي تو باشد تو بهرهمند خواهی
نازل شد. « کافرون » شد. پیامبر (ص) نپذیرفت و در پاسخ آنان سوره
مشرکان قریش براي مقابله با اسلام و جلوگیري از انتشار آن از هر راهی که ممکن بود وارد شده و هرگونه ابزاري که در دست
داشتند به کار گرفتند. ابولهب عموي رسول خدا (ص) که از سران بزرگ شرك بهشمار میآمد همیشه دنبال آن حضرت راه
قُولُوا لا إِلهَ إِلَّا الُله » : 216 هرگاه که پیامبر میفرمود / میرفت و از پشت سر به پاهاي مبارك وي سنگ میزد و به نقل ابن سعد 1
بگویید خدایی جز خداوند یکتا نیست تا رستگار شوید، او میگفت اي مردم مبادا به سخنان این مرد گوش دهید، زیرا او از « تُفْلِحُوا
دین برگشته و دروغگوست.

صفحه 100 از 274 آخرین پیشنهاد
ص: 89
هنگامی که رسول خدا (ص) در بین مردم قرآن میخواند، مشرکان براي جلوگیري از نفوذ آن در دلهاي مستعد، جنجال به پا
میکردند و با غوغا و ولوله نمیگذاشتند کسی سخن او را بشنود و نَضْر بن حارث در مقابله با نفوذ قرآن داستان رستم و اسفندیار
را براي عربها بازگو میکرد. کسانی را که از خارج مکه براي تحقیق در دین جدید و پذیرش اسلام به مکه میآمدند از ملاقات
با پیامبر و شنیدن سخنان او منع میکردند و خلاصه آن حضرت را به شاعر، ساحر، کاهن و مجنون بودن متهم میساختند. اما هیچ
یک از این ترفندها نتوانست جلوي نور حق و حقیقت قرآن را بگیرد، زیرا خدا در آیه نه سوره صفّ فرموده است:
(هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَي وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ).
اوست که رسول خود را با هدایت و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دینها غالب گرداند، هر چند مشرکان ناپسند دارند.
شکنجه و آزار
تا زمانی که پیامبر (ص) از بتها بدگویی نمیکرد قریش نیز مدارا میکردند و چندان حساسیتی از خود نشان نمیدادند ولی پس
از آنکه رسول خدا به تقبیح و سرزنش بت و بتپرستی پرداخت واکنش نشان دادند و چون از راههاي گوناگون فکري و
مسالمتآمیز نتوانستند کاري انجام دهند، دست به اقدامات عملی زدند و به آزار و شکنجه مسلمانان پرداختند. آن عده از مسلمانان
که از قبایل سرشناس بودند کمتر شکنجه میشدند، زیرا یا قبایل آنها از ایشان دفاع میکرد و یا خودشان به

صفحه 101 از 274 شکنجه و آزار
ص: 90
تأدیب آنان میپرداختند. اما افراد ناتوان که قبیله و عشیرهاي نداشتند و کسی از آنان دفاع نمیکرد به شدت شکنجه میشدند.
198 گوید: اگر کسی از اشراف و بزرگان مسلمان میشد ابوجهل به او میگفت: آیا دین پدرت را / بلاذري در انساب الاشراف 1
رها کردي و حال آنکه او از تو بهتر است، اگر تاجر بود او را به کسادي تجارت و نابودي آن تهدید میکرد و اگر از ضعیفان بود
یعنی پشتوانه قبیلهاي نداشت، افرادي را وامیداشت تا او را شکنجه کنند. در رأس تازه مسلمانان که خیلی شکنجه میشدند بلال،
یاسر، سمیه، عمّار، صُ هیب و عامر بن فُهیره قرار داشتند. قریش آنان را شکنجه و آزار میدادند تا از دین خود بازگردند. اما
مسلمانان در برابر شکنجه استقامت و دین خود را حفظ میکردند.
هجرت به حبشه
در سال پنجم بعثت آزار و شکنجه قریش به حدي شدت یافت که تحمل آن بسیار دشوار شد، به حدي که عدهاي از اسلام
برگشتند، برخی به شهادت رسیدند و بعضی به تقیه پناه بردند. پیامبر دید که باید هر چه زودتر چارهاي بیندیشد و این مشکل
بزرگ را حل نماید، زیرا با سرسختی و لجاجتی که قریش از خود نشان میداد اسلام رونق چندانی نداشت و اگر اوضاع بدین
منوال سپري میشد کسی به اسلام تمایل پیدا نمیکرد، افرادي هم که تازه اسلام آورده بودند دلسرد و افسرده میشدند. در این
صورت آیندهاي مخاطرهآمیز و نگرانکننده در پیش بود. حضرت تصمیم گرفت عدهاي از مسلمانان را به سرزمین دیگري

صفحه 102 از 274 هجرت به حبشه
ص: 91
بفرستد تا در عین اینکه از شکنجه و آزار رهایی مییابند و جانشان در امان میماند قدري هم دین اسلام بیرون از مرزهاي جزیرة
العرب تبلیغ و پایگاهی در خارج تأسیس شود و بدین سبب ضربه شکننده بر نخوت و تکبر قریش وارد گردد و قریشیان بدانند که
پیامبر و مسلمانان نمینشینند دست روي دست بگذارند و تماشاگر شکنجه و آزار آنان باشند بلکه در خارج حجاز افشاگري
میکنند و نداي مظلومیت مسلمانان را به گوش آزادگان جهان میرسانند.
344 رسول خدا خطاب به مسلمانان فرمود: / به نقل ابن اسحاق 1
.« لَوْ خَرَجْتُمْ إِلَی الْحَبَشَۀِ فَإِنَّ بِها مَلِکاً لا یُظْلَمُ عِنْدَهُ أَحَدٌ وَ هِیَ أَرْضُ صِدْقٍ، حَتّی یَجْعَلَ الُله لَکُمْ فَرَجاً مِمّا أَنْتُمْ فِیهِ »
اي کاش به سرزمین حبشه میرفتید، زیرا در آنجا پادشاهی است که نزد او به کسی ستم نمیشود و آنجا سرزمین راستی و درستی
است تا آنکه خداوند براي شما از این گرفتاري گشایشی برساند.
سپس پسرعموي خویش جعفر بن ابیطالب (ع) را که جوانی مدیر، مدبّر و سخنور بود به عنوان نماینده خود برگزید و او را امیر و
سرپرست مهاجران قرار داد و دستور داد تا با عدهاي از مسلمانان به کشور حبشه هجرت کنند. نامهاي نیز خطاب به نجاشی نوشت و
652 و طبرسی/ 46 در آن نامه آمده است: / به جعفر بن ابیطالب داد تا تسلیم نجاشی کند. به روایت طبري 2
وَقَدْ بَعَثْتُ إِلَیْکَ ابْنَ عَمِّی جَعْفراً وَ مَعَهُ نَفَرٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ، فإِذا جاؤُوكَ فَاقْرِهِمْ وَ دَعِ التَجَبُّرَ، فَإِنِّی أَدْعُوكَ وَ جُنُودَكَ إِلَی الِله، فَقَدْ »
.« بَلَّغْتُ فَاقْبَلُوا نُصْحِی وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدي

صفحه 103 از 274 هجرت به حبشه
ص: 92
پسر عمویم جعفر و همراه او گروهی از مسلمانان را به سویت فرستادم، هنگامی که نزد تو آمدند از آنان مهماننوازي نما و تکبّر را
کنار بگذار، من تو و سپاهیانت را به خدا فرا میخوانم. همانا پیام خدا را رساندم پس خیرخواهیام را بپذیرید. درود بر کسی که از
هدایت پیروي کند.
گرچه تمامی سیرهنویسان تاریخ نگارش این نامه را در سال هفتم هجرت، هنگامی که پیامبر از نجاشی درخواست استرداد مهاجران
را نمود دانستهاند ولی روشن است که این مطالب همانگونه که عدهاي از محققان از جمله نویسنده الوثائق السیاسیه/ 42 و مکاتیب
فَإِذا » 440 گفتهاند مربوط به همان اوایل بعثت و هنگام هجرت به حبشه است نه وقت بازگشت، به ویژه که جمله شرطیه / الرسول 2
در نامه آمده و بدیهی است که جزا مترتب بر تحقق شرط است. « جاؤُوكَ
جعفر بن ابیطالب و عدهاي از مسلمانان در چگونگی هجرت با هم به تفاهم رسیدند و قرار شد شبانه و پنهانی مکه را بهسوي حبشه
ترك کنند. در ماه رجب سال پنجم بعثت شب موعود فرا رسید. پیامبر براي تودیع با جعفر و یاران وي نزد آنان رفت. آنگاه به
66 پس از توصیه و خداحافظی نماینده خود را با این کلمات مشایعت کرد: / 249 و المَحَجَّۀ البَیضاء 4 / روایت مکارم الاخلاق 1
أَللّهُمَّ الْطُفْ بِهِ فِی تَیْسِیرِ کُلِّ عَسِیرٍ؛ فَإِنَّ تَیْسِیرَ الْعَسِیرِ عَلَیْکَ »
.« یَسِیرٌ، إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. أَسْأَلُکَ لَهُ الْیُسْرَ وَ الْمُعافاةَالدّائِمَۀَ فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَةِ

صفحه 104 از 274 هجرت به حبشه
ص: 93
بار خدایا در آسان ساختن هر سختی بر او احسان کن که حل سختیها بر تو آسان است، تو بر هر کاري توانایی. من از تو براي او
آسایش و سلامتی همیشگی را در دنیا و آخرت خواهانم.
جعفر بن ابیطالب و یاران مهاجر او به سوي ساحل دریاي سرخ حرکت کردند. به بندر شُعَیبَه در سیزده فرسخی جُدّه که رسیدند
دو کشتی عازم حبشه بود. اینان نیز با آن دو کشتی به کشور حبشه رفتند. بامدادان که قریش از این هجرت مطّلع شدند به تعقیب
آنان پرداختند ولی زمانی به ساحل دریا رسیدند که مهاجران سرزمین حجاز را ترك کرده بودند. پس از آن مسلمانان ستمدیده
دسته دسته بهطور پنهانی خود را به کشور مسیحی مذهب حبشه میرساندند تا آنکه تعداد آنان از صد نفر تجاوز کرد و حبشه
پایگاه فعالی بر ضد مشرکان قریش شد.
گفتنی است که گویا بعدها قریش وقتی دیدند نمیتوانند جلوي اراده استوار مسلمانان مهاجر را گرفته و مانع هجرت آنان گردند
دیگر چندان حساسیتی از خود نشان نمیدادند. از این رو برخی از مسلمانان آشکار هجرت میکردند، مانند امعبدالله همسر عامر که
367 آشکارا به عمر گفت در حال هجرت به حبشه هستیم. / به نقل ابن اسحاق 1
هجرت به حبشه نخستین هجرت در اسلام است و مهاجران حبشه در تاریخ اسلام جایگاه و مقام خاصی داشتند. آیه چهل و یکم
سوره نحل درباره این هجرت میگوید:
(وَ الَّذِینَ هَاجَرُوا فِی الِله مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیَا حَسَنَۀً وَ لَأجْرُ الآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ).

صفحه 105 از 274 هجرت به حبشه
ص: 94
آنان که پس از ستم دیدن در راه خدا هجرت کردند، در این جهان جایگاه نیکی برايشان آماده میکنیم و پاداش آخرت بزرگتر
است اگر میدانستند.
تعداد مهاجرت به حبشه
گر چه واقدي هجرت به حبشه را دو مرتبه دانسته است ولی همان ظاهر قول ابن اسحاق که از آن یک بار استنباط میشود صحیحتر
است، جز آنکه در طی چند مرحله انجام شده و جعفر (ع) در گروه نخستین بوده است. طبرسی در اعلام الوري/ 43 گوید: رسول
خدا (ص) به اصحاب خود دستور داد تا به حبشه هجرت کنند و جعفر را فرمان داد تا همراه آنان برود، پس جعفر با هفتاد مرد به
298 و دیگران عبدالله بن مسعود گوید: رسول خدا / 116 ، دلائل النبوة بیهقی 2 / سوي حبشه هجرت کرد. به نقل انساب الاشراف 1
ما را به سوي نجاشی فرستاد، ما هشتاد نفر بودیم، جعفر بن ابیطالب هم با ما بود.
19 گوید: نخستین کسانی که به حبشه هجرت کردند عثمان بن عَفّان، زبیر بن عَوّام، عبدالرحمن بن / مؤلف المصباح المضیئ 2
عوف و جعفر بن ابیطالب بودند. مؤلف وسیلۀ الاسلام/ 96 نیز گوید: جماعتی از مسلمانان در ماه رجب سال پنجم بعثت به سوي
حبشه رفتند، اینان عبارت بودند از عثمانبن عَفّان، عبدالرحمنبن عوف، زبیربن عَوّام، جعفربن ابیطالب و گروهی دیگر از مردان و
زنان. پس گویا هجرت به حبشه یک بار بوده هر چند طی چند مرحله انجام شده است.

صفحه 106 از 274 تعداد مهاجرت به حبشه
ص: 95
لجاجت قریش
با اینکه بهظاهر قریش باید از رفتن مسلمانان به حبشه خوشحال میشدند، چون از دست آنان آسوده میگشتند، اما گویا این
356 / هجرت را نوعی تمرد و نافرمانی تلقی کرده و نیز از تبلیغ آنان در حبشه احساس خطر مینمودند. لذا به نقل ابناسحاق 1
هیئتی مرکب از عمروعاص و عبدالله بن ابیربیعه به دربار نجاشی فرستادند تا مهاجران مسلمان را به مکه بازگردانند. هدایاي
بسیاري نیز فراهم کردند و قرار شد آنها را به وزراي نجاشی بدهند تا نزد وي از هیئت قریش جانبداري کنند. ارمغان مخصوصی
نیز از جمله تعداد زیادي پوست که پادشاه حبشه به آن علاقهمند بود براي او تهیه کردند و به آنان گفتند اگر استرداد مهاجران از
انتخاب عمروعاص براي رفتن به حبشه به لحاظ » : 283 میگوید / راه سیاسی امکان نداشت جعفر را به قتل برسانند. ابن ابیالحدید 6
شدت دشمنی وي با رسول خدا (ص) بود. او را به حبشه اعزام کردند تا نجاشی را به دین اسلام بدبین کند و درنتیجه مهاجران را از
.« کشورش اخراج نماید و اگر نجاشی اجازه دهد جعفر بن ابیطالب را به قتل برساند
عمروعاص خود در شعري که هنگام عزیمت به حبشه خطاب به دخترش سروده تصریح کرده است که میروم آنجا تا در نزد
نجاشی پوست جعفر را بسوزانم!
تیزهوشی ابوطالب
357 ابوطالب بزرگ حامی رسول خدا پس از آنکه اطلاع پیدا کرد قریش هیئتی را به ریاست عمروعاص / به روایت ابناسحاق 1
براي استرداد

صفحه 107 از 274 لجاجت قریش
ص: 96
مهاجران به حبشه فرستادهاند، قصیده شیواي ذیل را در مدح و تمجید شهریار حبشه سرود و او را به حمایت از مهاجران و عدم
استرداد آنان ترغیب و تشویق کرد:
أَلا لَیْتَ شِعْرِي کَیْفَ فِی النَّأيِ جَعْفَرٌ وَ عَمْروٌ وَ أَعْداءُ الْعَدُوِّ الَأقارِبُ
وَ هَلْ نَالَتْ أَفْعالُ النَّجاشِیِ جَعْفَراً وَ أَصْحابَهُ أَوْ عَاقَ ذَلِکَ شَاغِبُ
تَعَلَّمْ أَبَیْتَ اللَّعْنَ أَنَّکَ مَاجِدٌ کَرِیمٌ فَلا یَشْقی لَدَیْکَ الْمُجانِبُ
تَعَلَّمْ بِأَنَّ الَله زادَكَ بَسْطَۀً وَ أَسْبابَ خَیْرٍ کُلُّها بِکَ لازِبُ
وَ أَنَّکَ فَیْضٌ ذُو سِجالٍ غَزِیرَةٍ یَنالُ الَأعادِي نَفْعَها وَ الَأقارِبُ
هان! اي کاش میدانستم جعفر در آن سرزمین دوردست با عمرو دشمنترین دشمن خویشاوندان در چه حالی است؟!
آیا الطاف نجاشی به جعفر و یارانش رسید یا آنکه افراد فتنهانگیز مانع شدند؟!
اي شهریار حبشه بدانکه همانا تو بزرگواري و از هر پیرایه زشت منزهی، پس کسی که به تو پناه آورد نزد تو سختی نمیبیند.
بدانکه خداوند به تو مقام بلندي عنایت کرده و تمامی وسایل خیر در تو جمع شده است.
تو سرچشمه سخاوت و دریاي کرم و بخششی که سود آن به دوست و دشمن میرسد.
سخنان تاریخی جعفر
358 گوید: فرستادگان قریش وارد حبشه شدند و ابتدا با وزیران نجاشی جلسهاي ترتیب دادند و توصیههاي قریش را / ابن اسحاق 1
عملی

صفحه 108 از 274 سخنان تاریخی جعفر
ص: 97
کردند. سپس نزد نجاشی شهریار حبشه رسیدند و پس از تقدیم هدایا گفتند: پادشاها گروهی از جوانان بیخرد ما به کشور تو پناه
آوردهاند. اینان کیش خود را رها کرده و به کیش تو هم نگرویدهاند، آیینی آوردهاند که ساخته خود آنان است، نه ما آن را
میشناسیم و نه تو. بزرگان قومشان، پدران، عموها و اشراف طایفهشان ما را نزد تو فرستادهاند تا مهاجران را بهسوي آنان
بازگردانی. در این هنگام وزیران نجاشی نیز سخنان آنان را تأیید کردند.
نجاشی که گویا از توطئهها و دسیسههاي قبلی اطلاعی حاصل نموده و نامه رسول خدا و قصیده و توصیههاي ابوطالب نیز در او تأثیرِ
بسزایی گذاشته بود، وقتی داوري شتابزده و یکجانبه وزراي خود را دید خشمناك شد و گفت: نه، به خدا سوگند آنان را به اینان
تسلیم نمیکنم. گروهی را که به من پناه آوردهاند فرا میخوانم و از آنان در اینباره سؤال میکنم، اگر اینگونه باشد که اینان
میگویند تسلیمشان میکنم در غیر این صورت از آنان حمایت مینمایم.
آنگاه مهاجران را احضار کرد و از جعفر پرسید: اینان چه میگویند؟ جعفر گفت: پادشاها حرفشان چیست؟ نجاشی گفت:
میگویند شما را به سوي ایشان بازگردانم. جعفر به نجاشی گفت: پادشاها از ایشان بپرس ما برده آنان هستیم، یا از ما طلبکارند و یا
خونی بر گردن ما دارند. عمروعاص گفت: نه برده ما هستند و نه ما از آنان طلبکاریم و نه خونی بر گردنشان داریم.
نجاشی پرسید: این دینی که به سبب آن از قوم خود جدا شدید چیست؟

صفحه 109 از 274 سخنان تاریخی جعفر
ص: 98
شهریارا ما مردمی » : در این هنگام جعفر (ع) سخنان بسیار مهم و تاریخی خود را در دربار حبشه ایراد کرد و خطاب به نجاشی گفت
نادان بودیم، بت میپرستیدیم، مردار میخوردیم، کارهاي زشت مرتکب میشدیم، پیوند خویشاوندي را میبریدیم، پیمانشکنی
میکردیم، نیرومندمان ناتوانمان را میخورد. ما به این حال بودیم تا آنکه خداوند پیامبري را از خودمان برایمان فرستاد. او ما را
بهسوي خدا فرا خواند تا وي را به یگانگی بشناسیم و پرستش کنیم و سنگها و بتهایی را که پدرانمان میپرستیدند رها کنیم و ما
را به راستگویی، اداي امانت، صلهرحم، نیکی به همسایه و خودداري از محارم و خونریزي فرمان داد و از کارهاي ناپسند و سخن
باطل و خوردن مال یتیم و نسبت ناروا به زنان پاکدامن برحذر داشت و به نماز، زکات و روزه دستور داد. پس ما او را تصدیق و از
وي پیروي کردیم. آنگاه قوم ما بر ما ستم کردند و شکنجهمان دادند تا ما را از دین خارج کنند و از عبادت خداوند تعالی به
پرستش بتها باز گردانند. هنگامی که بر ما چیره شدند و ستم کردند، ما به مملکت تو آمدیم و از بین دیگران تو را برگزیدیم و
.« خواستیم در پناه تو باشیم. پادشاها امیدواریم که نزد تو بر ما ستم نشود
نجاشی که شیفته و دلباخته بیانات شیرین و دلنشین جعفر شده بود به او گفت: از آنچه پیامبر شما آورده چیزي با خود داري؟ جعفر
گفت: آري، آنگاه با انتخابی بسیار ظریف و مناسب آیاتی از اوایل سوره مریم (س) را تلاوت کرد و وقتی به آیه (وَهُزِّي إِلَیْکِ
بِجِذْعِ النَّخْلَۀِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیّاً) رسید، نجاشی و کشیشها به یاد مریم مقدس مادر مسیح گریه کردند. در این هنگام نجاشی
خطاب به هیئت قریش گفت:

صفحه 110 از 274 سخنان تاریخی جعفر
ص: 99
این و آنچه عیسی آورده هر دو از یکجا فرود آمده است، بروید که به خدا سوگند هرگز آنان را به شما تسلیم نخواهم کرد.
نیرنگ جدید عمروعاص
360 به عبدالله بن ابیربیعه گفت: / عمروعاص از اینکه در مأموریت خود شکست خورد بسیار خشمناك شد و به نقل ابن اسحاق 1
به خدا سوگند فردا نزد نجاشی میروم و اینان را ریشهکن میکنم. عبدالله او را از اینکار برحذر داشت ولی او نپذیرفت. صبح روز
بعد نزد نجاشی رفت و گفت: پادشاها اینان درمورد عیسی بن مریم سخن عجیبی میگویند، آنان را احضار کن و از آنچه درمورد
عیسی میگویند بپرس.
نجاشی دوباره مهاجران را احضار کرد و پرسید: شما درباره عیسی بن مریم چه میگویید؟ جعفر بن ابیطالب گفت: همان را
میگوییم که پیامبرمان درباره وي آورده است. او بنده و فرستاده خدا و روح و کلمه اوست که وي را به مریم دوشیزه پاکدامن القا
کرده است. نجاشی خم شد و از روي زمین پاره چوبی نازك برداشت سپس گفت: به خدا سوگند عیسی بن مریم از آنچه گفتی
به اندازه این پاره چوب هم بالاتر نیست. بروید که شما در سرزمین من در امان هستید و کسی که به شما ناسزا بگوید جریمه
میشود. آنگاه به مأموران دستور داد تا هدایاي هیئت قریش را بازگردانند.
عمروعاص وقتی از راه سیاسی نتوانست کاري انجام دهد تصمیم گرفت طرح قتل جعفر بن ابیطالب را عملی کند اما در اینکار هم
موفق نشد. سرانجام هیئت قریش شکستخورده و رسوا به مکه بازگشت.

صفحه 111 از 274 نیرنگ جدید عمروعاص
ص: 100
حسن استفاده ابوطالب
عدم استرداد مهاجران شکست آشکاري براي قریش و پیروزي بزرگی براي پیامبر و مسلمانان محسوب میشد. حضرت ابوطالب از
این موقعیت و فرصت طلایی حسن استفاده کرد و به نقل طبرسی/ 45 اشعار شیواي ذیل را سرود و نجاشی و مردم حبشه را به طور
صریح و رسمی به پذیرش دین اسلام دعوت و تشویق و تحریص کرد:
تَعَلَّمْ مَلِیکَ الْحَبْشِ أَنَّ مُحَمَّداً نَبِیٌّ کَمُوسی وَ الْمَسِیحِ بْنِ مَرْیَمِ
أَتی بِالْهُدي مِثْلُ الَّذِي أَتَیا بِهِ فَکُلٌّ بِأَمْرِ الِله یَهْدِي وَ یَعْصِمِ
وَ أَنَّکُمْ تَتْلُونَهُ فِی کِتابِکُمْ بِصِدْقِ حَدِیثٍ لا حَدِیثِ المُرَجِّمِ
فَلا تَجْعَلُوا لِلّهِ نِدّاً وَ أَسْلِمُوا فَإِنَّ طَرِیقَ الْحَقِّ لَیْسَ بِمُظْلِمِ
اي شهریار حبشه بدانکه محمد همانند موسی و مسیح بن مریم پیامبر است.
او رستگاري را آورده همانگونه که آن دو رستگاري را آوردند. پس هرکدام به فرمان خدا مردم را هدایت و راهنمایی میکنند و
از گناه باز میدارند.
همانا شما نام او را به روایت صحیح، نه به روایت دروغ، در کتاب خویش میخوانید.
پس براي خدا شریک قرار ندهید و مسلمان شوید، چونکه راه حق تاریک نیست.
مشکلات مهاجران
چون حبشیان عرب نبودند مهاجران با آنان اختلاف زبان داشتند. در جلسهاي که نجاشی تشکیل داد به حضور مترجم اشارهاي نشده
است. از

صفحه 112 از 274 حسن استفاده ابوطالب
ص: 101
اینکه نجاشی و اسقفها با شنیدن آیات قرآن درباره حضرت مریم گریستند پیداست که با زبان عربی آشنا بودند. گویا بهجهت
پیوند دیرینه تجاري که بین مردم حبشه و عربها بوده است، آنان با زبان عربی آشنا بودهاند. با این حال طبیعی است که مهاجران
در ابتداي ورود به حبشه تا اندازهاي مشکل اختلاف زبان داشتهاند.
صاحب خانهام » 298 از عبدالله بن مسعود نقل میکند که میگوید / در مورد مسکن مهاجران از داستانی که بیهقی در دلائل النبوة 2
استفاده میشود که در خانه یکی از حبشیان زندگی میکرده است. « به من گفت بازار که میروي براي کسب مواظب خود باش
حال این منازل به رایگان در اختیار مهاجران قرار داشته و یا نجاشی اجاره آنها را میپرداخته، به خوبی روشن نیست.
861 نجاشی به جعفر و یارانش گفت: مسکن و مخارجتان بر عهده من است. هزینه زندگی / به روایت قوام السنّه در دلائل النبوة 3
198 گوید: ابوطالب تا زنده بود مخارج زندگی / مهاجران نیز یکی از نیازهاي اساسی آنان بوده است. بلاذري در انساب الاشراف 1
29 گوید: نجاشی دنبال جعفر میفرستاد و از آنچه نیاز داشت جویا میشد. از گزارشی که / جعفر را به حبشه میفرستاد. یعقوبی 2
از بیهقی در باره عبدالله بن مسعود نقل کردیم استفاده میشود که وي در بازار حبشه به کسب و داد و ستد میپرداخته است. بدیهی
است که چندین سال اقامت در کشور بیگانه بدون کسب و کار امري غیر معمول است. با این وصف یکی از مشکلات مهاجران،
خصوصاً در روزهاي اول مسأله مخارج و هزینه زندگانی بوده است.

صفحه 113 از 274 حسن استفاده ابوطالب
ص: 102
بازگشت عدهاي از مهاجران
کفار لجوج و ماجراجوي مکه وقتی نتوانستند از راه سیاسی مهاجران را به حجاز بازگردانند و ماندن آنان هم در آنجا برايشان
نگرانکننده بود، گویا ترفند جدیدي به کار گرفتند و آن اینکه شایعهاي مبنی بر اسلام قریش ساختند تا با این حیله مهاجران را به
3 خبر کذبی به مهاجران رسید که کفار مکه مسلمان شده و به رسول خدا ایمان آوردهاند / مکه بازگردانند. به روایت ابن اسحاق 2
و مسلمانان در آسایشند و دیگر از شکنجه و آزار خبري نیست. در نتیجه عده زیادي از آنان به حجاز بازگشتند ولی نزدیک مکه
که رسیدند معلوم شد اسلام قریش دروغ است. مهاجران درباره اینکه آیا به حبشه بازگردند و یا داخل شهر مکه شوند، به رایزنی
پرداختند. سرانجام بیشتر آنان گفتند: حال که ما تا اینجا آمدهایم بهتر است برویم و با اقوام و خویشاوندان دیداري تازه کنیم.
تعدادي با گرفتن پناه و عدهاي نیز بهطور پنهانی وارد شهر شدند، جز عبدالله بن مسعود که دوباره به حبشه بازگشت.
آنگاه سران قریش چون از هیچ راهی نتوانستند تمامی مهاجران را بازگردانند و از دیگر سوي نیز شاهد گسترش اسلام در بین
طوایف عرب بودند، اسلام حضرت حمزه نیز جان تازهاي به جبهه مسلمانان بخشید. از اینرو تصمیم قطعی گرفتند پیامبر را به قتل
برسانند و بزرگترین مانع را از سر راه خویش بردارند. ابن عبدالبر در الدُّرَر/ 53 گوید: قریش از ابوطالب خواستند محمد را تحویل
دهد و فردي غیر از قریش او را بکشد تا قریش مشکلی با بنیهاشم نداشته باشند و در مقابل دیه او را دو برابر بپردازند. ابوطالب به
شدت با این پیشنهاد مخالفت کرد.

صفحه 114 از 274 بازگشت عدهاي از مهاجران
ص: 103
ي
31 مینویسد: قریش مصمم بر کشتن رسول خدا (ص) شد، وقتی خبر به ابوطالب رسید قصیدهاي حماسی در حمایت از / عقوبی 2
پیامبر و تسلیم نکردن او سرود.
عهدنامه بیدادگري
31 گوید: چون قریش دانستند که نمیتوانند رسول خدا (ص) را بکشند و یقین کردند که ابوطالب او را تسلیم نمیکند / یعقوبی 2
و اشعار او نیز در حمایت از رسول خدا (ص) به گوش آنان رسید تصمیم گرفتند ابوطالب را در انزواي سیاسی، اجتماعی و
اقتصادي قرار دهند و چنان روزگار را بر او تنگ بگیرند که ناچار شود دست از یاري رسول خدا بردارد و او را براي کشتن تسلیم
208 گوید: وقتی خبر حسن رفتار نجاشی در باره جعفر و یارانش و گرامی داشتن آنان به قریش رسید، تحمل این / کند. ابن سعد 1
واقعه بر آنان دشوار آمد و سخت برآشفتند و تصمیم گرفتند رسول خدا را بکشند.
از این رو عهدنامهاي را تنظیم نمودند مبنی بر اینکه با بنیهاشم همغذا و همصحبت نگردند و در اجتماع آنان حاضر نشوند و با
آنان خرید و فروش ننمایند و از آنان دختر نگیرند و به آنان دختر ندهند تا آنکه پیامبر را براي کشتن تحویل دهند، تمامی قریش
متحد و مصمم شدند تا حضرت را پنهانی و یا آشکارا به قتل برسانند! آنگاه چهل نفر از سران بزرگ قریش این صحیفه را امضا و
31 هشتاد مُهر بر آن زدند و داخل خانه کعبه آویزان کردند یا بنابر قولی نزد امجُلاس خاله ابوجهل گذاشتند. / به روایت یعقوبی 2
این عهدنامه در اواخر سال ششم و یا

صفحه 115 از 274 عهدنامه بیدادگري
ص: 104
اوایل سال هفتم بعثت نوشته شد. نویسنده آن منصور بن عِکْرِمَه بود که بعدها دستش فلج گردید.
حماسه بزرگ شعب ابوطالب
377 گوید: هنگامی که خبر انعقاد عهدنامه بیمهري و ستمگرانه به ابوطالب رسید مجدداً حمایت بدون قید و شرط / ابن اسحاق 1
خود را از پیامبر اعلام کرد و در قصیدهاي مفصل و کوبنده چنین گفت:
أَلَم تَعْلَمُوا أَنَّا وَجَدْنا مُحَمَّداً نَبِیّاً کَمُوسی خُطَّ فِی أَوَّلِ الْکُتْبِ
فَلَسْنا وَ رَبِّ الْبَیْتِ نُسْلِمُ أَحْمَداً لِعَزّاءَ مِنْ عَضِّ الزَّمانِ وَ لا کَرْبِ
آیا نمیدانید که ما محمد را مانند موسی پیامبري یافتیم که نامش در کتابهاي پیشین نوشته شده است.
به پروردگار کعبه سوگند ما هیچ گاه احمد را به سبب مشکلات و سختیهاي دوران تسلیم شما نخواهیم کرد.
سپس به تمامی افراد قبیله بنیهاشم و بنیعبدالمطلب، مسلمان و کافر که به جز ابولهب چهل مرد بودند دستور داد تا اسباب و اثاث
خود را جمع کنند و به درهاي در نزدیکی کعبه که بعدها به شِعْب ابوطالب معروف شد پناه ببرند و شبانهروز مراقب حفظ جان
رسول خدا (ص) باشند تا قریش به او دست نیابند و گفت اگر خاري به چشم محمد برود شما را مؤاخذه خواهم کرد، تمامی ما
یکی پس از دیگري باید بمیریم تا آنان بتوانند به او دسترسی پیدا کنند.
ابوطالب رادمرد عرب و قهرمان بنیهاشم حماسه بزرگی در شعب آفرید که در طول تاریخ بشر نمونه ندارد. شیخ بطحا با

صفحه 116 از 274 حماسه بزرگ شعب ابوطالب
ص: 105
آنکه دوران کهولت را میگذراند و جان خودش نیز هر لحظه در خطر بود و احتمال کشتن وي از جانب قریش میرفت، شمشیر به
کمر بسته و شبانهروز از جان سفیر الهی پاسداري میکرد. نگهبانانی نیز بر مدخل ورودي دره و همچنین بر بالاي کوهها گماشته
بود تا از ورود دشمنان و آدمکشان جلوگیري کنند و شبانهروز در اطراف شعب نگهبانی دهند.
64 گویند: چون مزدوران قریش روزها در کمین / شیخ مفید در الفصول المختاره/ 59 و ابن ابیالحدید در شرح نهجالبلاغه 14
بودند تا بستر رسول خدا را شناسایی کنند و شبانگاه او را به قتل برسانند، از اینرو ابوطالب وقتی پاسی از شب میگذشت پیامبر را
از بسترش بلند میکرد و فرزندش علی را به جاي او میخوابانید. یک شب علی (ع) پرسید پدر جان پس من سرانجام کشته خواهم
شد! ابوطالب او را دلداري داد و در ضمن اشعاري وي را به پایداري در دفاع از رسول خدا فرا خواند و خطاب به فرزندش فرمود:
اصْبِرَنْ یا بُنَیَّ فَالصَّبْرُ أَحْجَی کُلُّ حَیٍّ مَصِیرُهُ لِشَعُوبِ
قَدْ بَلَوْناكَ وَ الْبَلاءُ شَدِیدٌ لِفِداءِ الْحَبِیبِ و ابْنِ الْحَبِیبِ
پسرم شکیبا باش که شکیبایی نیکوتر است و هر انسان زندهاي به ناچار سرانجامش سوي مرگ است.
همانا ما تو را در راه دوست و فرزند دوست امتحان کردیم و امتحان هم سخت دشوار است.
علی در پاسخ پدر فرمود:

صفحه 117 از 274 حماسه بزرگ شعب ابوطالب
ص: 106
أَتَأمُرُنی بِالصَّبْرِ فی نَصْرِ أَحْمَدٍ وَ وَالِله ما قُلْتُ الَّذِي قُلْتُ جازِعا
وَ لکِنَّنی أَحْبَبْتُ انْ تَري نُصْرَتی وَ تَعْلَمَ أَنّی لَمْ أَزَلْ لَکَ طائِعا
سَأَسْعَی لِوَجْهِ الِله فِی نَصْرِ أَحْمَدٍ نَبِیِّ الْهُدَي الْمَحْمُودِ طِفْلًا وَ یافِعا
آیا مرا به شکیبایی در یاري احمد فرمان میدهی و حال آنکه به خدا سوگند آنچه را که من گفتم از روي بیصبري نبود.
لیکن دوست دارم که یاري مرا ببینی و بدانی که همانا من همواره فرمانبردار تو هستم.
در یاري احمد، پیامبر هدایت که در حال کودکی و نوجوانی ستوده بود براي رضاي خدا میکوشم.
استقامت حیرتانگیز بنیهاشم
337 گوید: بنیهاشم در شعب از نظر غذا و احتیاجات روزمره به شدت در تنگنا و سختی به سر میبردند. کار به جایی / حلبی 1
رسید که برخی مواقع از گیاهان و برگ درختچهها تغذیه میکردند و ناله جانکاه گرسنگی کودکان از بیرون شعب شنیده میشد!
به نقل طبرسی/ 50 تجار و کسبهاي که به مکه میآمدند حق نداشتند با بنیهاشم سودا کنند. ابوجهل و همفکرانش گلوگاههاي
منتهی به مکه را زیر نظر داشتند، وقتی سوداگري را میدیدند که حامل کالاست او را از معامله با بنیهاشم به شدت برحذر
میداشتند و اگر نافرمانی میکردند اموالشان به تاراج میرفت. بنیهاشم فقط سالی دو مرتبه میتوانستند از شعب خارج شوند و
مقداري متاع خریداري کنند، یکی در ماه ذيالحجه موسم حج و دیگر ماه رجب موسم عمره. در این وقت نیز مشرکان کالاها را
گرانتر میخریدند تا قدرت خرید را از بنیهاشم سلب کنند.

صفحه 118 از 274 استقامت حیرتانگیز بنیهاشم
ص: 107
337 ابولهب فریاد میزد: قیمتها را بالا ببرید تا پیروان محمد نتوانند خرید کنند. آري، بنیهاشم با آنکه / به روایت حلبی 1
نمیدانستند دوران این زندان بیسقف چه مدت طول خواهد کشید، چون همراه رسول خدا بودند و این رنجها در راه خدا و حفظ
جان پیامبر بود، تحمل کرده و خم به ابرو نمیآوردند.
رسول خدا فقط در موسم حج و عمره از شعب خارج میشد و در مسجد الحرام با زائران خانه خدا و قبایل عرب دیدار مینمود و
آنان را به ترك بتپرستی و پرستش خداي یگانه دعوت میکرد و از آنان میخواست تا وي را در این راه یاري نمایند. ابولهب
پشت سر وي راه میرفت و میگفت فریب برادرزادهام را نخورید که ساحر و دروغگوست.
؛ درسنامه آشنایی با تاریخ اسلام؛ ج 1

صفحه 119 از 274 استقامت حیرتانگیز بنیهاشم
ص: 108
گشایش الهی
31 مینویسد: بنیهاشم و بنیمطلب سه سال در شعب ماندند تا آنکه رسول خدا (ص) و ابوطالب و خدیجه (علیهم / یعقوبی 2
السلام) تمام هستی و دارایی خود را از دست دادند و به سختی و ناداري گرفتار آمدند. سپس جبرئیل فرود آمد و به پیامبر گفت:
خدا موریانه را بر عهدنامه قریش گماشته تا هر چه بیمهري و ستمگري در آن بود، جز نام خدا همه را خورده است. حضرت عموي
خود را از این امر آگاه ساخت. ابوطالب همراه پیامبر نزد سران شرك آمد و گفت: محمد (ص) از طرف پروردگار خویش چنین
میگوید که خدا موریانه را مأمور ساخته هر چه جز نام خدا در عهدنامه بوده همه را خورده است. اکنون اگر سخنش راست باشد
چه کار میکنید؟ گفتند دست برمیداریم و کاري نداریم. ابوطالب گفت اگر سخنش دروغ باشد من نیز او را به شما تسلیم میکنم
تا بکشید. مُهر عهدنامه که شکسته شد دیدند موریانه جز نام خدا هر چه در آن بوده خورده است. در این هنگام گفتند این چیزي
جز سحر نیست و ما هرگز در تکذیب او مثل این لحظه جدي نبودیم.
14 گوید: در این هنگام بود که چند نفر از قریش وجدانشان بیدار شد و یکدیگر را نکوهش کردند و تصمیم گرفتند / ابناسحاق 2
این حصار را بشکنند. آنان با ابوجهل به مشاجره پرداختند و پس از آنکه او را محکوم کردند عدهاي داخل شعب رفتند و بهطور
رسمی اعلام کردند که حصار برداشته شد. آنگاه بنیهاشم پس از سه سال حصر هر یک به خانههاي خود رفتند.
این گشایش و فرج الهی در نیمه رجب سال دهم بعثت بود. ابوطالب

صفحه 120 از 274 گشایش الهی
ص: 109
این پیروزي بسیار بزرگ را به نظم کشید و خطاب به جعفر و دیگر مهاجران حبشه فرمود:
أَلا هَلْ أَتی بَحْرِیَّنا صُنْعُ رَبِّنا عَلی نَأیِهِم وَ الُله بِالنّاسِ أَرْوَدُ
فَیُخْبِرَهُمْ أَنَّ الصَّحِیفَۀَ مُزِّقَتْ وَ أَنْ کُلُّ ما لَمْ یَرْضَهُ الُله مُفْسَدُ
تُراوِحُها إِفْکٌ وَ سِحْرٌ مُجَمَّعٌ وَ لَمْ یُلْفَ سِحْرٌ آخِرَ الدَّهْرِ یَصْعَدُ
هان! آیا خبر یاري پروردگارمان بدان مهاجران دریانوردمان که در سرزمینی بس دوردست هستند رسیده است؟! و خداوند به مردم
بسیار مهربان است.
پس آنان را خبر کند که صحیفه پاره پاره شد و هر چه را که خدا نپسندد نابود است.
در آن صحیفه مشتی افترا و جادو در هم آمیخته بود و هیچ گاه جادو تا پایان روزگار پایدار نمیماند.
علت رفتن به شعب
347 گوید: شعب ابوطالب همان شعب ابویوسف بوده که در نزدیکی مسجدالحرام قرار داشته و محل / یاقوت در معجم البلدان 3
سکونت بنیهاشم بوده است. این مطلب با ظاهر گزارشهایی که میگوید ابوطالب و بنیهاشم اسباب و اثاث خود را جمع کردند و
به شعب پناه بردند چندان سازگار نیست.
در اینکه آیا قریش بنیهاشم را در شعب محصور کردند یا خود ابوطالب رفتن به شعب را انتخاب کرد توضیحی در تاریخ نیامده
است. برخی گزارشها ظهور در این دارد که این تصمیم را خود ابوطالب اتخاذ

صفحه 121 از 274 علت رفتن به شعب
ص: 110
337 میگوید: در گزارشی / کرده است. در عهدنامه قریش هم هیچگونه اشارهاي به مسأله محاصره جغرافیایی نشده است. حلبی 1
آمده که رفتن بنیهاشم به شعب مستقیماً بهوسیله قریش نبوده است، وقتی قریش تصمیم گرفتند پیامبر را به قتل برسانند ابوطالب
ناچار شد براي حفظ جان رسول خدا به شعب پناه ببرد. شیخ مفید در الفصول المختاره/ 58 گوید: این تصمیم از جانب خود پیامبر
براي حفظ جان حضرتش اتخاذ شد. آنگاه با ابوطالب مشورت کرد او نیز پذیرفت.
اما اینکه چرا ابوطالب چنین تصمیمی گرفت؟ به نظر میرسد چون قریش در کشتن پیامبر مصمم بودند هدف نخست از رفتن به
شعب حفظ وي و صیانت و دفاع از شخص ایشان و تشکیل جبهه واحد در یک نقطه امن در مقابل دشمن کینهتوز بوده است. اما
هدف دیگر، چون طبق تصمیم قریش روابط اجتماعی و تجاري با بنیهاشم ممنوع شد، گویا ابوطالب براي حفظ وحدت و تقویت
روحیه بنیهاشم صلاح دید آنان را از قریش جدا سازد و در یک جا جمع کند تا برخورد تحقیرکننده و اهانتآمیزي از قریش با
آنان صورت نگیرد.
سید رضی در نهج البلاغه/ 368 گوید: امیرالمؤمنین (ع) در نامهاي به معاویه علت رفتن به شعب را چنین بیان فرموده است:
فَأَرادَ قَوْمُنا قَتْلَ نَبِینا وَ اجْتِیاحَ أَصْلِنا وَ هَمُّوا بِنَا الْهُمُومَ و فَعَلُوا بَنَا الَأفَاعِیلَ وَ مَنَعُونَا الْعَذْبَ وَ أَحْلَسُونَا الْخَوْفَ وَ اضْ طَرُّونَا إِلی جَبَلٍ وَعْرٍ
وَ أَوْقَدُوا لَنَا نارَ الْحَرْبِ.
اقوام ما خواستند پیامبرمان را بکشند و ریشه ما را بکنند و اندوهها براي ما پیش آوردند. کارها درباره ما کردند و آسایش را

صفحه 122 از 274 علت رفتن به شعب
ص: 111
از ما سلب نمودند و ما را در ترس نگهداشتند و به پناه بردن به کوهی دشوار واداشتند و آتش جنگ را بر ضد ما برافروختند.
حماسه جاوید ابوطالب و دوران سه ساله حصر شعب و تحریم اجتماعی و اقتصادي از بحرانیترین و سختترین دوران مبارزات
رسول خدا (ص) بر ضد بت و بتپرستی و کفار قریش بهشمار میآید. هیچیک از مقاطع حساس مبارزات پیامبر به این اندازه
دشوار و جانفرسا نبود. با این وصف به لحاظ آنکه این دوران فضیلت بسیار بزرگ و افتخار عظیمی براي ابوطالب و فرزندان او
بهشمار میرود، آنگونه که شایسته و سزاوار است در تاریخ مطرح نشده ولی خورشید حق براي همیشه در پس ابر تیره پنهان
نمیماند.
منشور جاوید ابوطالب
سرانجام پس از گذشت سه سال روزهاي سخت و طاقتفرسا، تحریم اجتماعی و اقتصادي شکسته شد، محاصره به پایان رسید و
زندگی بنیهاشم تا اندازهاي سر و سامان گرفت. ابوطالب و رسول خدا (ص) در این امر پیروز شدند و به گفته قاضی عبدالجبار در
363 این بزرگترین پیروزي براي آنان بهشمار میآمد. آري، داشت اندکی از رنجها و دردهاي پیامبر کاسته / تثبیت دلائل النبوة 1
میشد که کتاب زندگی او به گونه دیگري ورق خورد و به مصیبتی بس بزرگ دچار گردید.
346 بیست و هشت روز و به نقل دیگران پس از چند ماه از رفع محاصره، ابوطالب (ع) به سبب کهولت و فشار / به گفته حلبی 1
روحی و جسمی که در شعب بر او گذشت، در هشتاد و هفت، یا نود و یا نود و

صفحه 123 از 274 منشور جاوید ابوطالب
ص: 112
چهار سالگی در سال دهم بعثت دنیا را وداع گفت. با رحلت ابوطالب مانع بزرگ قتل رسول خدا برطرف گردید و کفار قریش
خود را به آرزوي پلیدشان نزدیکتر میدیدند.
آنچه در زندگانی این مرد بزرگ و قهرمان توحید جلوهگر بوده و میدرخشد فداکاري و ایثار و از خودگذشتگی و حماسه
اسطورهاي وي در یاري دین خدا و حفظ جان رسولالله است. اگر نبود جانفشانیها و تلاش خستگیناپذیر شیخ بطحا معلوم نبود که
مشرکان خونخوار قریش چه بر سر پیامبر میآوردند. به راستی که وجود ابوطالب از مصادیق بارز تأیید الهی در حق پیامبرش بود.
135 از هشام کلبی روایت میکند که سرور عرب در آخرین لحظات زندگیش به هیچ چیز جز دین / قسطلانی در المواهب اللدنیه 1
من شما را سفارش میکنم که به » : خدا و فرستاده او نمیاندیشید. او درباره رسول خدا خطاب به قریش و بنیهاشم چنین فرمود
محمد نیکی کنید، زیرا او امین قریش و راستگوي عرب است. او داراي تمام کمالاتی است که من آن را به شما سفارش میکنم.
همانا او دینی آورده است که دلها آن را میپذیرد ولی زبانها از ترس سرزنش انکار میکند. به خدا سوگند روزگاري را میبینم
که ناتوانان عرب و افتادگان و مستضعفان دعوتش را پذیرفته و سخنش را تصدیق و کارش را مهم تلقی کردهاند و او به کمک
آنان مشکلات را حل کرده است. آنگاه سران قریش خوار، خانههايشان ویران و ناتوانانشان قدرتمند میشوند. عرب دوستیش را
با او خالص کرده، دلهایش به فرمان او بوده و رهبري خود را به او سپرده است. اي گروه قریش همگان در اطاعتش باشید و حزب
او را حمایت کنید، به خدا

صفحه 124 از 274 منشور جاوید ابوطالب
ص: 113
سوگند هر کس که راه او را برود رستگار و کسی که راهنمایی او را بپذیرد سعادتمند میگردد. اگر اجل مرا مهلت میداد و زنده
.« میماندم خطرهاي سهمگین را از او دور و حوادث بزرگ را از او دفع میکردم
35 گوید: هنگامی که خبر مرگ ابوطالب به رسول خدا رسید غم او بر قلب حضرتش سنگینی کرد و سخت بیتاب / یعقوبی 2
عمو » : گشت. سپس وارد اتاق شد و سمت راست پیشانی او را چهار بار و سمت چپ پیشانیش را سه بار دست کشید. آنگاه فرمود
ابن .« جان! در کودکی تربیتم و در یتیمی کفالتم و در بزرگی یاریم کردي، پس خداوند تو را از ناحیه من پاداش خیر دهد
84 چه زیبا سروده است: / ابیالحدید در شرح نهجالبلاغه 14
و لَوْ لا أَبُوطالِبٍ وَ ابْنُهُ لَما مُثِّلَ الدِّینُ شَخْصاً وَ قاما
فَذاكَ بِمَکَّۀَ آوَي و حامَی وَ هذا بِیَثْرِبَ جَسَّ الْحَماما
اگر ابوطالب و پسرش نبودند هرگز دین اسلام پا نمیگرفت، او در مکه پناه داد و حمایت کرد و این در یثرب در گردابهاي
مرگ فرو رفت.
سال اندوه
135 با فاصله کمی حدود سه روز یا سی و پنج روز بعد از درگذشت ابوطالب حضرت خدیجه (س) / به روایت المواهب اللدنیه 1
نیز در شصت و پنج سالگی زندگی را وداع گفت. با رحلت خدیجه غم سنگینتري بر قلب پیغمبر نشست. ابوطالب یاور اجتماعی و
خدیجه همدم داخلی رسول خدا بود. خدیجه در داخل منزل یکتا غمخوار او بهشمار میآمد و از دست دادن این یار مخلص و باوفا
بر آن حضرت بسیار سخت بود تا

صفحه 125 از 274 سال اندوه
ص: 114
نامید! خدیجه تمامی ثروت خود را بدون هیچگونه منت در اختیار « سال اندوه » آنجا که به روایت امتاع الاسماع/ 27 این سال را
پیامبر قرار داد و او همه آن را در راه تبلیغ و گسترش دین اسلام صرف کرد. خدیجه همسر مهربان و باوفا و یاور صمیمی پیامبر بود.
تاریخ جهان زنی همانند خدیجه که اینگونه در راه خدا و رسیدن به اهداف مقدّس شوهر خدمتگزار باشد به خود ندیده است.
رسول خدا با ردایی که پیوسته دست و صورت خود را با آن پاك میکرد و به هنگام نزول وحی بر سر میکشید، حضرت خدیجه
35 فرمود: / را کفن کرد و با دست خود درون قبر نهاد و به روایت یعقوبی 2
.« اجتَمَعَتْ عَلی هذِهِ الأُمَّۀِ فِی هذِهِ الَأیّامِ مُصِیبَتانِ، لا أَدْرِي بِأَیِّهِما أَنَا أَشَدُّ جَزَعاً »
در این روزها بر این امت دو مصیبت وارد شد که نمیدانم به کدامیک از آن دو بیتابترم.
25 نوشته است: چون خدیجه وفات کرد حضرت فاطمه خود را به رسول خدا میآویخت و میگریست و / همچنین یعقوبی 2
میگفت: مادرم کجاست؟ مادرم کجاست؟ جبرئیل بر آن حضرت فرود آمد و گفت: به فاطمه بگو خداوند متعال براي مادرت در
بهشت قصري از دُرّ و گوهر بنا کرده است که رنج و سر و صدا در آن نیست.
خلاصه درس
کار تبلیغ و ترویج اسلام و مخالفت و کارشکنی سران قریش ادامه داشت و تا زمانی که پیامبر از بتها بدگویی نمیکرد قریش نیز
مدارا

صفحه 126 از 274 خلاصه درس
ص: 115
میکردند ولی پس از آنکه رسول خدا به تقبیح و سرزنش بت و بتپرستی پرداخت دست به اقدامات عملی زدند و به آزار و
شکنجه مسلمانان پرداختند. در سال پنجم بعثت آزار و شکنجه قریش به حدي شدت یافت که تحمل آن بسیار دشوار شد، تا آنجا
که عدهاي از اسلام برگشتند، برخی به شهادت رسیدند و بعضی به تقیه پناه بردند.
در این صورت آیندهاي مخاطرهآمیز و نگرانکننده در پیش بود. از این رو، تصمیم به مهاجرت عدهاي از مسلمانان به سرپرستی
جعفر بن ابیطالب به حبشه گرفته شد. در این بین قریش هم بیکار ننشسته و هیئتی مرکب از عمروعاص و عبدالله بن ابیربیعه به
دربار نجاشی فرستادند تا مهاجران مسلمان را به مکه بازگردانند. اما نجاشی که گویا از توطئهها و دسیسههاي قبلی اطلاعی حاصل
نموده و نامه پیامبر و قصیده و توصیههاي ابوطالب نیز در او تأثیر به سزایی گذاشته بود، به فرستادگان قریش پاسخ منفی داد. کفار
لجوج و ماجراجوي مکه وقتی نتوانستند از راه سیاسی مهاجران را به حجاز بازگردانند و ماندن آنان هم در آنجا برايشان
نگرانکننده بود، ترفند جدیدي به کار گرفتند و آن اینکه شایعهاي مبنی بر اسلام قریش ساختند تا با این حیله مهاجران را به مکه
بازگردانند درنتیجه عده زیادي از آنان به حجاز بازگشتند ولی نزدیک مکه که رسیدند معلوم شد اسلام قریش دروغ است.
این ناکامی قریش از یک طرف و گسترش اسلام از سویی دیگر و عدم کارآیی ترفندهاي دیگر باعث شد که سران قریش
عهدنامهاي را تنظیم نمودند مبنی بر اینکه با بنیهاشم همغذا و همصحبت نگردند و

صفحه 127 از 274 خلاصه درس
ص: 116
در اجتماع آنان حاضر نشوند و با آنان خرید و فروش ننمایند و از آنان دختر نگیرند و به آنان دختر ندهند تا آنکه پیامبر را براي
کشتن تحویل دهند، تمامی قریش متحد و مصمم شدند تا حضرت را پنهانی و یا آشکارا به قتل برسانند!
هنگامی که خبر انعقاد عهدنامه به ابوطالب رسید به تمامی افراد قبیله بنیهاشم و بنیعبدالمطلب، مسلمان و کافر که به جز ابولهب
چهل مرد بودند دستور داد تا اسباب و اثاث خود را جمع کنند و به درهاي در نزدیکی کعبه که بعدها به شِعْب ابوطالب معروف شد
پناه ببرند. بنیهاشم و بنیمطلب سه سال در شعب ماندند تا آنکه رسول خدا و ابوطالب و خدیجه تمام هستی و دارایی خود را از
دست دادند و به سختی و ناداري گرفتار آمدند. سپس جبرئیل فرود آمد و به پیامبر گفت: خدا موریانه را بر عهدنامه قریش گماشته
تا هر چه بیمهري و ستمگري در آن بود، جز نام خدا همه را خورده است. حضرت عموي خود را از این امر آگاه ساخت. این
گشایش و فرج الهی در نیمه رجب سال دهم بعثت بود.
بیست و هشت روز و به نقل دیگران پس از چند ماه از رفع محاصره، ابوطالب به سبب کهولت و فشار روحی و جسمی که در شعب
بر او گذشت، در هشتاد و هفت، یا نود و یا نود و چهار سالگی در سال دهم بعثت دنیا را وداع گفت. با فاصله کمی حدود سه روز
یا سی و پنج روز بعد از درگذشت ابوطالب حضرت خدیجه (س) نیز در شصت و پنج سالگی زندگی را وداع گفت. با رحلت
نامید. « سال اندوه » خدیجه غم سنگینتري بر قلب پیغمبر نشست تا آنجا که این سال را

صفحه 128 از 274 خلاصه درس
ص: 117
صفحه 129 از 274 خلاصه درس
ص: 118
خود آزمایی
1. سوره کافرون در چه هنگامی و به چه علّت نازل شد؟
2. به چه علت بسیاري از مسلمانان به حبشه مهاجرت کردند؟
3. اقدامات مشرکان را براي بازگرداندن مهاجران به مکه شرح دهید.
4. منظور از عهد نامه بیدادگري چیست؟
5. علت رفتن به شعب ابوطالب و استقامت حیرت انگیز بنیهاشم را در این شعب شرح دهید.
نامگذاري شده است؟ « سال اندوه » 6. چرا سال دهم بعثت به

صفحه 130 از 274 خود آزمایی
ص: 119
درس چهارم: به سوي طائف … و در راه یثرب
هدفهاي آموزشی
انتظار میرود با مطالعه این درس:
- دلیل قصد عزیمت پیامبر (ص) را به طائف بدانیم.
- به چگونگی مسلمان شدن گروهی از جنیان پی ببریم.
- با دو حادثه اسراء و معراج آشنا شویم.
- چگونگی ورود اسلام را به یثرب بدانیم.
- به مضمون اولین پیمان عقبه پی ببریم.
- با داستان دومین پیمان عقبه آشنا شویم.
- علل گرایش یثربیان را به اسلام بدانیم.
- علت و چگونگی هجرت پیامبر (ص) و مسلمانان را به یثرب بدانیم.
- شب لیلۀ المبیت و توطئه قتل پیامبر (ص) را بشناسیم.
- مسیر هجرت پیامبرص () را به یثرب بدانیم.
در این درس از عزیمت پیامبر (ص) به سوي طائف و دو رخداد مهم اسرا و معراج که در یک شب به وقوع پیوست، دعوت قبایل از
جمله قبیله قدرتمند بنی عامر به اسلام، اولین و دومین بیعت عقبه، اسلام آوردن

صفحه 131 از 274 درس چهارم: به سوي طائف … و در راه یثرب
ص: 120
ي
ثربیان و دلایل آن، هجرت مسلمانان از مکه به یثرب، توطئه قتل پیامبر و جریان غار ثور سخن خواهیم گفت.
بهسوي طائف
پس از درگذشت ابوطالب بزرگ پرچمدار توحید و یگانه حامی رسول خدا گستاخی قریش در آزار و اذیت شدت یافت. به
144 پیامبر فرمود: / روایت ابنکثیر 2
.« مَا زالَتْ قُرَیْشٌ کاعَّۀً حَتّی تُوُفِّیَ أَبُوطالِبٍ »
قریش پیوسته در وحشت بودند تا آنکه ابوطالب درگذشت.
چون به گفته مَقْریزي در امتاع الاسماع/ 27 جز ابوطالب کسی در بین طایفهاش و عموهایش از او دفاع نمیکرد. دیگر نه ابوطالب
بود تا در خارج از منزل از او حمایت کند و نه خدیجه تا در منزل او را دلداري دهد و مرهمی بر زخمهایش بگذارد. از این به بعد
57 زوائد شکمبه حیوان روي سر آن حضرت میریختند و فرومایگان قریش بارها میخواستند او را به / بود که به نقل ابن اسحاق 2
قتل برسانند. رسول خدا وقتی دید نصایح او بر دل سنگ قریش هیچگونه تأثیري ندارد و مکه هم براي او جاي امنی نیست، تصمیم
گرفت به طائف برود به امید آنکه قبیله ثقیف که پس از قریش مهمترین قبیله عرب بود، به دین اسلام بگرود.
60 و طبرسی/ 54 در طائف نزد سه برادر از بزرگان ثقیف به نام عبدیالَیل، مسعود و حبیب پسران عمرو بن / به روایت ابناسحاق 2
عُمیر رفت و آنان را به پذیرش توحید و دین اسلام و یاري خود فرا خواند. یکی

صفحه 132 از 274 بهسوي طائف
ص: 121
گفت من پرده کعبه را دریده باشم اگر خدا تو را به رسالت فرستاده باشد. دومی گفت خدا غیر از تو کسی را براي رسالت خود
پیدا نکرد؟! سومی گفت به خدا سوگند من هرگز با تو سخن نخواهم گفت، چون اگر آنگونه که میگویی فرستاده خدا باشی تو
بزرگتر از آنی که من سخنت را رد کنم و اگر بر خدا دروغ میبندي بر من سزاوار نیست که با تو سخن بگویم.
رسول خدا (ص) از اسلام آوردن ثقیف ناامید شد و از ایشان خواست امر وي را کتمان کنند تا مبادا این موضوع موجب گستاخی
قریش شود. آنان نه تنها کتمان نکردند بلکه سفیهان و بردگان خود را واداشتند تا با ناسزا گفتن و فریاد زدن دنبال حضرت بروند و
وي را سنگباران کنند، اراذل و اوباش ثقیف از دو سو بر سر راه پیامبر صف کشیدند و حضرت را سنگباران و پاهایش را مجروح و
غرق در خون کردند! رسول خدا به سایه درخت انگوري پناه برد و لحظهاي آرمید، آنگاه چنین زبان به نیایش گشود:
اللّهُمَّ إِلَیکَ أَشْکُو ضَ عْفَ قُوَّتِی وَ قِلَّۀَ حِیلَتِی وَ هوانِی عَلَی النّاسِ یا أَرْحَمَ الرّاحِمِینَ. أَنْتَ رَبُّ الْمُسْتَضْ عَفِینَ وَ أَنْتَ رَبِّی، إِلی مَنْ »
.« تَکِلُنِی؟ إِلی بَعِیدٍ یتَجَهَّمُنِی؟ أَمْ إِلی عَدُوٍّ مَلَّکْتَهُ أَمْرِي؟ إِنْ لَمْ یکُنْ بِکَ عَلَی غَضَبٌ فَلا أُبالِی وَ لکِنْعافِیتُکَ هِی أَوْسَعُ لِی
خدایا از ناتوانی و بیچارگی و بیکسی خویش به تو شکوه میبرم، اي مهربانتر از همه مهربانان. تو پروردگار بیچارگان و
پروردگار منی، مرا به که وامیگذاري؟ به بیگانهاي که با من ترشرویی کند

صفحه 133 از 274 بهسوي طائف
ص: 122
ي
ا به دشمنی که سرنوشتم را به او سپردهاي؟ اگر تو بر من خشمگین نباشی باکی ندارم. لیکن نعمت سلامت تو گستردهتر است.
چون عُتبه و شیبه پسران ربیعه حضرت را در آن حال رقّتبار دیدند به غلام مسیحی خود عَدّاس گفتند خوشه انگوري در طبقی
بگذار و براي او ببر. عدّاس چنین کرد. چون حضرت خواست انگور را تناول فرماید نام خدا را بر زبان آورد. عدّاس گفت به خدا
سوگند این جمله را اهل این سرزمین نمیگویند. پیامبر از سرزمین و دین او پرسید، پاسخ داد من اهل نینوا و مسیحی هستم. فرمود:
او برادرم و پیغمبر خدا بود، من هم » : عدّاس گفت تو یونس بن مَتّی را از کجا میشناسی؟ فرمود .« از شهر مرد صالح یونس بن مَتّی »
عدّاس تا این سخن را شنید خود را بر دست و پاي حضرت انداخت و مسلمان شد. عُتبه و شیبه که نظارهگر ماجرا .« پیامبر هستم
بودند، پس از آنکه عدّاس نزد آنان بازگشت به او گفتند مواظب باش این مرد تو را از دینت بیرون نبرد، زیرا دین تو بهتر از دین
اوست.
برخی از محققان در صحت این قسمت تشکیک کرده و گفتهاند رسول خدا هدیه مشرك را نمیپذیرفت. آري مشهور است که
پیامبر هدیه مشرك را نمیپذیرفت ولی هدایاي پادشاه مصر و امپراتور روم را پذیرفت. لذا ابوعبید در الاموال/ 329 میگوید: وجه
جمع آن است که هدیه مشرك حربی را قبول نمیکرده است. این احتمال ابوعبید خوب است، اما گاهی هدیه کافر غیر حربی مانند
ابوعامر مُلاعب الاسنّه را نیز نمیپذیرفته است.

صفحه 134 از 274 بهسوي طائف
ص: 123
بازگشت به مکه
/ رسول خدا (ص) پس از ده روز توقف در طائف و ناامیدي از اسلام آوردن و یاري ثقیف به مکه بازگشت. به نقل ابن اسحاق 2
63 در منزلگاه نَخْلَه نیمهشب در حال نماز بود که عدهاي از جِنّیان از آنجا عبور میکردند، خدمت حضرت رسیده ایمان آوردند و
براي دعوت قومشان به دیار خویش بازگشتند. خداوند در سوره جن به این داستان تصریح کرده است. پیامبر به نزدیکی مکه که
153 گوید: کسی را نزد اخْنَس بن شَریق، سهیل بن عمرو و مُطْعِم / رسید به لحاظ عدم امنیت جانی وارد شهر مکه نشد. ابن کثیر 2
بن عدي فرستاد و از هر یک امان خواست. مطعم پذیرفت و پیامبر در پناه او وارد مکه شد. پس از سه روز از وي خواست تا پناه
خود را از آن حضرت بردارد و او نیز در کنار مسجدالحرام اعلام کرد که محمد دیگر در جوار من نیست.
رسول خدا (ص) که هیچ گاه نیکیهاي اشخاص را فراموش نمیکرد و به هر نوعی که شده بود آن را جبران مینمود، به نقل ابن
اگر مطعم زنده بود و از من » : 154 وقتی در جنگ بدر هفتاد نفر از قریش اسیر شدند از مطعم به نیکی یاد کرد و فرمود / کثیر 2
.« میخواست این اسیران را آزاد کنم همه را به او میبخشیدم
216 گوید: اگر پرسیده شود که چرا پیامبر در جوار یک نفر کافر داخل شد؟ پاسخ این / ابن جوزي در الوفا باحوال المصطفی 1
است در جاي خود ثابت شده که خداوند کاري را بدون حکمت انجام نمیدهد گرچه وجه آن بر ما پوشیده باشد، کار رسول خدا
نیز از این باب است، پس ما باید تسلیم باشیم و بدانیم که این کار حتماً داراي حکمتی بوده است.

صفحه 135 از 274 بازگشت به مکه
ص: 124
نکته مهمتر از سخن ابن جوزي اینکه رسول خدا (ص) چه در مکه و چه در مدینه با برخی از غیر مسلمانان سلیمالنفس مانند
نجاشی، ابوبرا، مَعْبَدبن ابی مَعْبَد خزاعی و دیگران، رابطه حسنه داشت و در پیشبرد اهداف مقدس خود از آنان استفاده میکرد و
این گونه نبود که با کفّار هیچ گونه ارتباطی نداشته باشد.
اسراء و معراج
289 هر دو در / از حوادث مهم سال دهم بعثت اسراء و معراج حضرت رسول است که به گفته علامه مجلسی در بحارالانوار 18
یک شب رخ داد. یعنی خداوند او را شبانه از مکه به بیتالمَقْدِس و از آنجا به آسمانها برد تا نشانههاي عظمت و قدرت حق را
مشاهده کند. در آیه نخست سوره اسرا آمده است:
(سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الَأقْصَا الَّذِي بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا).
منزه است آن خدایی که بنده خود را شبی از مسجدالحرام به مسجد الاقصی که گرداگردش را برکت دادهایم سیر داد تا برخی
نشانههاي خود را به او نشان دهیم.
این آیه به اسراء حضرت که سیر شبانه از مکه به بیتالمَقْدِس بوده است تصریح دارد و روایات متواتر از شیعه و سنی نیز صریح در
این است که از آنجا خداوند پیامبر خود را به آسمانها عروج داد.
214 اسراء در شب هفدهم ماه ربیعالاول یک سال قبل از هجرت و معراج در شب هفدهم ماه رمضان / به گفته ابنسعد در طبقات 1

صفحه 136 از 274 اسراء و معراج
ص: 125
ي
147 و علامه / عنی هجده ماه پیش از هجرت بوده است و نمازهاي پنجگانه در معراج واجب گردید. فخر رازي در تفسیر کبیر 20
289 گفتهاند: اسرا و معراج هر دو با روح و جسد پیامبر بوده و مجلسی افزوده که در حال بیداري انجام / مجلسی در بحارالانوار 18
شده است نه در عالم رؤیا. برخی نیز معراج را در اوایل بعثت دانستهاند. درباره معراج سخن بسیار است که اینجا مجال ذکر آن
نیست.
دعوت قبایل
216 رسول خدا پس از سال چهارم بعثت که دعوت خود را آشکار کرد ده سال پیوسته در موسم حج مردم را / به روایت ابن سعد 1
به اسلام فرا میخواند. پس از بازگشت از طائف جلوگیري از تبلیغ دین اسلام و سرکوبی مسلمانان به شدت افزایش یافت. در این
دوران قریش بیش از پیش حضرت را در تنگنا قرار دادند تا آنجا که تبلیغ اسلام در مکه مشکل و محدود شد و رفتن به مناطق
خارج از مکه نیز به آسانی ممکن نبود، زیرا احتمال خطر وجود داشت، چون در مکه بنیهاشم بودند تا در حد توان خویش از وي
دفاع کنند ولی در خارج از مکه چنین نیرویی هم نبود. حضرت در ماههاي حرام بهویژه مراسم حج در بازار عُکاظ، مَجَنَّه، ذوالمجاز
و نیز در مکه و مِنی با حاجیان و سران طوایف ملاقات و آنان را به اسلام دعوت میکرد و از آنان میخواست تا او را یاري کنند،
ولی ابولهب با اتهام اینکه محمد دین مردم مکه را رها کرده و دروغگوست از پذیرش اسلام مردم جلوگیري میکرد.
66 روزي رسول خدا / در همین دوران بود که به گفته ابن اسحاق 2

صفحه 137 از 274 دعوت قبایل
ص: 126
نزد قبیله قدرتمند بنیعامر رفت و آنان را به سوي خدا فرا خواند، یکی از بزرگان آنان به نام بَیحَرَة بن فِراس با اشاره به سوي پیامبر
(ص) گفت: به خدا اگر من این جوان را از دست قریش میگرفتم به وسیله او میتوانستم عرب را بخورم. سپس به رسول خدا
گفت: اگر ما در این امر از تو پیروي کنیم و سپس خدا تو را بر مخالفانت پیروز گرداند، پس از خود این امر (حکومت) را به ما
وامیگذاري؟ پیامبر (ص) فرمود:
.« الَأمْرُ إِلَی الِله یَضَعُهُ حَیْثُ یَشاءُ »
این کار به دست خداست، هر کجا که بخواهد آن را قرار میدهد.
لذا بَیحَرَه دعوت پیامبر را نپذیرفت. از این مطلب دو اصل بسیار مهم استنباط میشود؛ یک اینکه امامت و رهبري دنباله و در امتداد
رسالت و نبوت است و دیگر اینکه امامت و خلافت انتصابی است نه انتخابی و تعیین آن با خداوند حکیم است.
اولین مسلمانان یثرب
خبر بعثت رسول خدا (ص) کم و بیش به یثرب رسیده بود و یثربیان دورادور از آمدن پیامبر جدید مطلع بودند هر چند از ظواهر
ملاقات نخستین گروه آنان با پیامبر چنین استفاده میشود که ایشان قبلًا از بعثت رسول خدا چندان اطلاعی نداشتهاند. باري، شاید
اواخر سال دهم و اوایل سال یازدهم بعثت بود که چند ملاقات پراکنده بین برخی از یثربیان و رسول خدا رخ داد که زمینهاي براي
دیدارهاي بعدي شد.
70 حضرت در سال یازدهم بعثت در موسم حج در عقبه مِنی که بر سر راه مکه است با شش نفر از مردم / به گفته ابناسحاق 2
یثرب که عبارت

صفحه 138 از 274 اولین مسلمانان یثرب
ص: 127
بودند از اسعد بن زُراره، عوف بن حارث، رافع بن مالک، قُطبۀ بن عامر، عُقبۀ بن عامر و جابر بن عبدالله بن رئاب ملاقات کرد. از
نمینشینید تا با هم » : گفتند آري. فرمود «؟ از همپیمانان یهود » : گفتند مردمی از قبیله خزرج. پرسید «؟ شما کیستید » : ایشان پرسید
گفتند چرا. حضرت دین اسلام را بر آنان عرضه داشت و قرآن برايشان تلاوت کرد. یثربیان به یکدیگر گفتند به «؟ گفتگو کنیم
خدا قسم این همان پیامبري است که یهودیان ما را از بعثت او بیم میدادند، پس نباید در ایمان بر ما پیشی گیرند. آنگاه دعوت
رسول خدا را پذیرفته و اسلام آوردند و گفتند ما قوم خود را در حال دشمنی و درگیري جنگ گذاردیم، امیدواریم که خدا
بهوسیله تو آنان را با هم الفت دهد. اکنون ما به یثرب باز میگردیم و آنان را به اسلام دعوت میکنیم. امید است که خدا با این
دین هدایتشان کند و در آن صورت کسی از تو نیرومندتر نخواهد بود. ایشان به یثرب بازگشتند و خبر بعثت پیامبر را به اطلاع عموم
رساندند و آنان را به اسلام دعوت کردند. طولی نکشید که خبر ظهور اسلام یثرب را فرا گرفت و خانهاي نبود که در آن سخن از
پیامبر نباشد.
نخستین بیعت عقبه
تبلیغات این گروه شش نفري باعث شد که عدهاي از مردم یثرب به دین جدید گرایش پیدا کنند. در سال بعد یک گروه دوازده
73 در عَقَبَه مِنی ضمن ملاقات با / نفري متشکل از همان گروه و شش نفر دیگر در موسم حج به مکه آمدند و به نقل ابناسحاق 2
براي خدا شریک قرار ندهند، دزدي نکنند، مرتکب زنا » : آن حضرت پیمانی به این شرح بستند

صفحه 139 از 274 نخستین بیعت عقبه
ص: 128
« بیعۀ النساء » این پیمان معروف به .« نشوند، فرزندان خود را نکشند، به یکدیگر تهمت نزنند و در کارهاي نیک نافرمانی ننمایند
است.
اگر وفا کردید بهشت برایتان خواهد بود و اگر در چیزي از اینها نافرمانی کردید کار شما با خداوند » : رسول خدا (ص) فرمود
این دوازده تن به مدینه بازگشتند و حضرت به درخواست آنان .« عزوجل است، اگر خواست کیفر میکند و اگر خواست میبخشد
مُصعب بن عُمیر جوان منظم و آراسته را همراهشان به یثرب فرستاد تا مردم را به دین اسلام دعوت کند و به تازه مسلمانان قرآن و
میگفتند. او در مدینه مبلّغ اسلام بود و براي مردم اقامه جماعت « مُقْري » احکام اسلام بیاموزد. بدین لحاظ در مدینه به مُصعب
میکرد.
دومین بیعت عقبه
در یثرب جنب و جوش زیادي حاکم بود و مردم با شور و هیجان برنامههاي اسلام را دنبال میکردند، مسلمانان بیصبرانه در انتظار
221 گوید: کاروان حج متشکل از پانصد نفر / فرا رسیدن موسم حج بودند تا در مراسم حج پیامبر خود را زیارت کنند. ابن سعد 1
که هفتاد و سه مرد و دو زن آن مسلمان بودند بهسوي مکه حرکت کرد. مسلمانان با پیامبر ملاقات کردند و از حضرتش براي بیعت
وقت خواستند، قرار شد شب سیزدهم ذيالحجه در دل شب در پایین عقبه مِنی گفتگو کنند. به روایت طبرسی/ 59 این جلسه در
خانه عبدالمطلب که در نزدیکی عقبه قرار داشت برگزار گردید. حضرت علی و حمزه نیز پایین عقبه بر سر راه

صفحه 140 از 274 دومین بیعت عقبه
ص: 129
نگهبانی میدادند.
شب سیزدهم فرا رسید. پیامبر اکرم (ص) قبل از دیگران همراه عموي خود عباس در عقبه حاضر شد. پاسی از شب گذشته بود
84 آنگاه عباس / مسلمانان در حالی که مشرکان قریش در خواب بودند مخفیانه به میعادگاه خود رفتند. به روایت ابن اسحاق 2
خطاب به یثربیان گفت: اي گروه خزرج، اگر چنان میبینید که به آنچه به محمد وعده دادهاید وفادار میمانید و در مقابل
مخالفانش از او محافظت میکنید، پیمان ببندید ولی اگر چنان میبینید که وقتی نزد شما آمد وي را تسلیم دشمن خواهید کرد و او
را یاري نمیکنید از هم اینک او را رها کنید.
یثربیان به عباس گفتند آنچه را تو گفتی شنیدیم، اي رسول خدا تو خود سخن بگو و هر پیمانی میخواهی براي خود و خدایت
با شما » : بگیر. پیامبر گفتار خویش را با تلاوت قرآن آغاز کرد و آنان را به سوي خدا دعوت و به اسلام تشویق نمود و سپس فرمود
.« بیعت میکنم بر اینکه از من دفاع کنید همانگونه که از زنان و فرزندانتان دفاع میکنید
97 عُبادة بن صامت گوید: همچنین پیمان بستیم که / انصار به اتفاق پاسخ مثبت و قول هرگونه مساعدت دادند. به نقل ابن اسحاق 2
خلافت را به هر کس که از خاندانش بسپارد ما مخالفت نکنیم.
85 ابوالهَیثم بن تَیهان گفت: اي رسول خدا میان ما و یهودیان رشتههایی است که آنها را قطع میکنیم. / به روایت ابن اسحاق 2
پس مبادا که ما این کار را کنیم و آنگاه که خدا تو را پیروز کرد ما را رها کنی و بهسوي قوم خود بازگردي! رسول خدا لبخندي
خون من » : زد و فرمود
درسنامه آشنایی با تاریخ اسلام، ج 1
صفحه 141 از 274 دومین بیعت عقبه
ص: 130
خون شما و حرمت من حرمت شماست، من از شما هستم و شما از من هستید، با هر کس شما بجنگید من هم میجنگم و با هر
.« کس شما صلح کنید من هم صلح میکنم
دوازده نفر از » : در این هنگام یثربیان ضمن اعلام آمادگی و رضاي کامل مراسم بیعت را انجام دادند. سپس رسول خدا (ص) فرمود
آنگاه رسول خدا (ص) وعده داد در موقع مناسب .« میان خود برگزینید تا مسؤول و مراقب آنچه در بین قومشان میگذرد باشند
به یثرب هجرت کند.
140 در باره حضور عباس عموي پیغمبر تشکیک کرده و گفته / شایان ذکر است که استاد سید جعفر مرتضی عاملی در الصحیح 4
است حضور عباس بن عُبادة بن نَضْ لَه انصاري و سخن گفتن او که به سخنان عباس بن عبدالمطلب شباهت زیادي دارد و نیز تشابه
اسمی آنان باعث شده عمداً و یا سهوا نام عباس بن عبدالمطلب به جاي او آورده شود. قسمتی از سخنان عباس بن عُبادة بن نَضْله
88 آمده مؤید این نظریه است. / انصاري که در سیرة ابن هشام 1
علل گرایش یثربیان به اسلام
با اینکه پیامبر (ص) اهل مکه بود و در میان مکیان بزرگ شده و آنان به صداقت، راستگویی و امانتداري او اعتقاد داشتند جز
اندکی به او ایمان نیاوردند. در حالی که یثربیان در اولین ملاقات و دیدار بیدرنگ به اسلام گرویدند و از یاران مخلص و باوفاي
آن حضرت گشتند. عللی که در مورد نپذیرفتن اسلام از سوي مکیان و پذیرش سریع آن از جانب یثربیان به ذهن میرسد چنین
است:

صفحه 142 از 274 علل گرایش یثربیان به اسلام
ص: 131
الف. مردم مکه عموماً متکبر، خشن، لجوج، متعصب و داراي روحیهاي نسبتاً اعرابی و غیر فرهنگی بودند و حال آنکه اکثر مردم
مدینه فروتن، بیآلایش، حقیقتجو، غیر متعصب و داراي روحیه نسبتاً فرهنگی بودند. لذا قرآن به سرعت در بین آنان جا باز کرد و
473 گوید: مدینه با قرآن فتح شد. / معارف آن در عمق دلهاي پاکشان جاي گرفت. ابنقیم در زادالمعاد 2
ب. مردم مکه و به ویژه بزرگان قبایل، تاجر، ثروتمند و رباخوار بودند و اسلام را با منافع خود در تضاد میدیدند، در حالیکه مردم
مدینه کارگر، کشاورزِ زحمتکش و داراي زندگی متوسط بودند و هیچگونه تضادي بین منافع آنان و اسلام دیده نمیشد.
ج. مردم مکه بهطور عموم عیاش، بیبند و بار، لاابالی و اهل فحشا و منکرات بهحساب میآمدند، اسلام نیز تمام این مسائل را حرام
و ممنوع میدانست ولی بیشتر مردم مدینه عفیف و پاکدامن بودند و کمتر دچار فحشا و منکرات شده بودند، به این لحاظ بین
فرهنگ آنان و اسلام اصطکاکی وجود نداشت.
د. افکار توحیدي و اطلاع از ادیان الهی در مکه کمتر رایج بود و مردم مطالب چندانی از آن نمیدانستند. اما مدنیان در مجاورت با
یهود از ادیان الهی و ظهور پیامبر جدید مطّلع بودند. لذا در اولین ملاقات با رسول خدا (ص) به یکدیگر گفتند این همان پیامبري
است که یهود بشارت او را میدادند، مبادا آنان در پذیرش دین جدید از ما سبقت بگیرند.

صفحه 143 از 274 علل گرایش یثربیان به اسلام
ص: 132
ه. آخرین دلیلی که نمیتوان از نظر دور داشت وضعیت بحرانی یثرب و اختلافات و جنگهاي خانمانسوز چندین ساله بین دو قبیله
اوس و خزرج بود که از آن به ستوه آمده بودند و دنبال راهکار و چارهاي میگشتند. از این رو یکی از آنان در ملاقات با پیامبر
(ص) به این امر تصریح کرد.
مقدمات هجرت
با پخش خبر پیمان یثربیان با رسول اکرم (ص) سختگیري قریش بر مسلمانان شدت یافت و پس از آن زندگی در مکه طاقتفرسا
گشت، تبلیغ و نشر اسلام در شهر مکه به بنبست رسید. شهر طائف هم که اسلام را پذیرا نشد، سران قبایل جزیرة العرب نیز دین
جدید را رد کردند. در این زمان بود که پیامبر باید تصمیم جدیدي اتخاذ میکرد و چارهاي میاندیشید.
29 فراروي پیامبر تقریباً دو راه اساسی بیشتر وجود نداشت؛ یکی ماندن در مکه و مبارزه و درگیري با / به گفته نویسنده راه محمد 2
سران شرك، دیگري خروج از مکه و هجرت به سرزمینی دیگر. آري، راه اول براي آن حضرت ممکن بود، زیرا او یاران از
جانگذشتهاي داشت که حاضر بودند هر لحظه و در هر نقطه جان خود را فداي پیامبر نمایند و هر کس را که او دستور دهد پنهانی
به قتل رسانند. با این کار نگرانی و وحشت سران قریش را فرا میگرفت بهطوري که زندگی در مکه نگرانکننده و مشکل میشد.
اما ایشان این راه را به هیچ وجه انتخاب نمیکرد، زیرا او پیامبر رحمت بود نه پیامبر وحشت، براي رستگاري و

صفحه 144 از 274 مقدمات هجرت
ص: 133
هدایت آمده بود نه براي ارعاب و وحشت.
در یک کلام او پیامبر بود نه پادشاه، پس کشتار و ارعاب شایسته حضرتش نبود. او از سوي پروردگار خود دینی آورده بود که بشر
را به سعادت دنیا و آخرت برساند، دینی که با ارعاب و کشتار پیش رود نمیتواند سعادت انسان را تأمین کند. دین امر قلبی و
ایمان و اعتقاد به امور معنوي و پذیرش و به کار گرفتن احکام و قوانین آن است و با ارعاب و اجبار نمیتوان آن را در دل انسانها
جاي داد.
پیامبر (ص) با هدایت و فرمان خدا راه دوم را برگزید که هجرت بود. سراي هجرت هم میبایست مناسب با برنامه اسلام و هم
شایسته مقام آن حضرت باشد. مناسبترین منطقه براي پیشبرد اهداف پیامبر همانا یثرب بود. یثربیان هم فهیم و فرهنگی بودند و هم
شجاع و دلاور.
سرفصل نوین برنامه پیامبر (ص) آغاز شد، اجازه هجرت به مسلمانان مظلوم و دربند داده شد تا نزد مردم یثرب بروند و به آنان
به من خبر داده شد که سراي هجرت شما یثرب است، پس هر » : 257 گوید: رسول خدا به مسلمانان فرمود / ملحق شوند. بلاذري 1
کس میخواهد مهاجرت کند برود، زیرا سرزمینی است نزدیک و شما با آن آشنا هستید و آنجا راه کاروان تجاري شما به شام
.« است
مسلمانان دسته .« خداوند عز و جل در آنجا براي شما برادرانی و سرایی امن قرار داده است » : 111 فرمود / به روایت ابناسحاق 2
دسته رهسپار مدینه شدند و حضرت منتظر اذن پروردگار درباره هجرت خود بود. در این وقت مشرکان احساس خطر کرده و به
ممانعت از

صفحه 145 از 274 مقدمات هجرت
ص: 134
هجرت پرداختند ولی به هیچ وجه نتوانستند جلوي اراده پولادین مسلمانان را بگیرند. باري، پیامبر به اذن خدا در مکه ماند و بعد از
همه مسلمانان هجرت کرد تا هم مهاجران را رهبري کند و هم نقطه امید و قوت قلبی براي آنان باشد. ابتداي هجرت مسلمانان
ذيالحجه سال سیزدهم بعثت بعد از پیمان عقبه دوم بود. نخستین مسلمان مهاجر ابوسَلَمَه عبدالله بن عبدالاسد بود که یک سال قبل
257 گوید: بین نخستین و واپسین مهاجران یک سال طول کشید. / از بیعت دوم عقبه به مدینه هجرت کرد. بلاذري 1
هجرت تکلیف شرعی
هجرت علاوه بر اینکه وظیفهاي سیاسی و مبارزاتی بود تکلیف شرعی نیز محسوب میشد. غیر از آن کسانی که دربند بودند و
مشرکان مانع هجرتشان میشدند، دیگران باید هجرت میکردند. خداوند در آیه هفتاد و دوم سوره انفال میفرماید:
(وَالَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یُهَاجِرُوا مَا لَکُمْ مِنْ وَلَایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتَّی یُهَاجِرُوا).
کسانی که ایمان آوردهاند، ولی مهاجرت نکردهاند هیچگونه پیوندي با شما ندارند، مگر آنکه هجرت کنند.
210 گوید: مقصود آیه تحریض و ترغیب مسلمانان مکه به هجرت است تا آنکه تعداد مسلمانان در / فخر رازي در تفسیر کبیر 15
161 گوید: مسلمانانی که توان / مدینه فزونی یابد و اجتماع و دولت آنان بزرگ و نیرومند گردد. ابوبکر عامري در بهجۀ المحافل 1
هجرت را داشتند باید

صفحه 146 از 274 هجرت تکلیف شرعی
ص: 135
هجرت میکردند.
وجوب هجرت تا فتح مکه در سال هشتم هجرت ادامه داشت و باب هجرت مفتوح بود. اما وقتی که مکه فتح شد هجرت هم به
443 رسول خدا (ص) فرمود: / 468 و کلینی 5 / پایان رسید، به روایت احمد حنبل 3
.« لا هِجْرَةَ بَعْدَ الْفَتْح »
پس از فتح مکه دیگر هجرت نیست.
به همین لحاظ کسانی که مانند امویان بعد از فتح مکه به مدینه آمدند مهاجر محسوب نمیشدند. پس از هجرت بازگشت به مکه
نیز بدون ضرورت و اجازه پیامبر بسیار قبیح و زشت تلقی میشد تا آنجا که اگر کسی چنین میکرد به شدت سرزنش شده و نوعی
میگفتند. تعرّب بعد از هجرت گرچه بیشتر ظهور در بازگشت به « التَعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَة » رویکرد به کفر محسوب میگردید و آن را
صحرا و بادیه و گرایش به فرهنگ بدویت و جاهلیت داشت لیکن بازگشت به مکه نیز نوعی تعرّب بعد از هجرت بهحساب میآمد.
البته وجوب هجرت و شدت آن بیشتر متوجه مسلمانان مکه بود، آن هم در سالهاي نخست هجرت. بعدها برخی قبایل اطراف
284 پیامبر به برخی از آنان / مدینه که مسلمان میشدند با اجازه رسول خدا در سرزمین خود میماندند. به روایت تهذیب الکمال 4
میفرمود:
.« حَیْثُ مَا کُنْتُمْ اتَّقَیْتُمُ الَله لَمْ یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئاً »
در هر کجا که هستید اگر تقوا پیشه کنید چیزي از اعمالتان کاسته نخواهد شد.

صفحه 147 از 274 هجرت تکلیف شرعی
ص: 136
تعداد مهاجران
تعداد مهاجران بهطور دقیق در متون تاریخی نیامده است و به دست آوردن آن کاري بس دشوار و تا اندازهاي غیرممکن است.
114 سی و هفت نفر مرد را نام برده و جایگاهشان را در مدینه ذکر کرده که با امیرالمؤمنین و ابوبکر و ابوفُهَیرَه چهل / ابناسحاق 2
مرد میشوند. ابنعبدالبر در الدرر/ 75 هفتاد و پنج زن و مرد را نام برده، غیر از کسانی که ازدواج نکرده بودند و به جز برخی که
میگویند گروهی و دستهجمعی هجرت کردند.
130 را بپذیریم که تعداد کسانی که پیمان برادري بستند سیصد نفر بودند، مردان مهاجر / اگر آن گزارش غیر مشهور بحارالانوار 19
تقریباً یک صد و پنجاه نفر میشوند. با در نظر گرفتن این نکته که در هجرت حبشه مردان مهاجر هشتاد و چند نفر بودند و در
جنگ بدر هشتاد نفر از مهاجران شرکت داشتند، نباید شمار مهاجران مدینه در روزهاي اول هجرت زیاد باشد. البته بعدها تعداد
آنان رو به فزونی نهاد تا آنکه در فتح مکه کتیبه مهاجران را هفتصد مرد جنگی تشکیل میداد. باري، با توجه به قراین چنین بهنظر
میرسد که در ابتداي هجرت کلیه مهاجران مکه با زنان و فرزندانشان گویا حدود پانصد نفر بودهاند.
توطئه بزرگ قتل پیامبر
226 گوید: جز / هنوز سه ماه از بیعت دوم انصار نگذشته بود که همه مسلمانان مکه به یثرب هجرت کردند. ابنسعد در طبقات 1
رسول خدا (ص)، علی (ع) و ابوبکر کسی در مکه نماند، مگر کسانی که گرفتار

صفحه 148 از 274 تعداد مهاجران
ص: 137
حبس، یا بیمار و یا ناتوان از هجرت بودند. این کار براي ستمدیدگان مکه گشایشی بود و براي سران شرك گرفتاري. قریش از
227 چون / اینکه یثربیان پیمان بسته بودند از رسول خدا در مقابل دشمنانش دفاع کنند سخت نگران شدند. به روایت ابنسعد 1
مشرکان دیدند یاران رسول خدا زنان و فرزندانشان را هم همراه خویش به مدینه میبرند دانستند که آنجا پایگاه مسلمانان خواهد
شد و بیم آن داشتند که پیامبر نیز به مدینه برود. از اینرو در روزهاي پایانی ماه صفر سال چهاردهم بعثت جلسه اضطراري مشرکان
در دارالنَّدْوَه تشکیل شد. در شمار شرکتکنندگان اختلاف است، کمترین رقم آن را پانزده نفر نوشتهاند.
پس از انعقاد مجلس، مشکل بزرگ شهر مکه که بعثت پیامبر بود مطرح شد و هر یک از اعضا در پی چارهاندیشی برآمدند، به
125 یکی گفت محمد را به زنجیر کشیده زندانی کنند تا زمانی که مرگ وي فرا رسد. در رد این نظریه گفته / روایت ابن اسحاق 2
شد بنیهاشم و یاوران محمد به هر وسیلهاي که باشد نجاتش خواهند داد. دیگري پیشنهاد کرد که او را از مکه اخراج و تبعید کنند.
این نظریه هم پذیرفته نشد، زیرا در رد آن گفتند هر کجا که برود با بیان سحرآمیزش پیروانی پیدا خواهد کرد. ابوجهل گفت از هر
قبیله جوانی دلیر و طایفهدار انتخاب شوند، آنگاه دستهجمعی به یکباره بر محمد حمله برده و او را به قتل برسانند. بنیهاشم که
نمیتوانند با همه طوایف بجنگند ناچار به گرفتن دیه راضی میشوند و دیه او را میپردازیم.
این پیشنهاد به اتفاق آراء تصویب شد. آیه سی سوره انفال به این مورد اشاره دارد:

صفحه 149 از 274 تعداد مهاجران
ص: 138
(وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوكَ أَوْ یَقْتُلُوكَ أَوْ یُخْرِجُوكَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ الُله وَالُله خَیْرُ الْمَاکِرِینَ).
به یادآور آنگاه را که کافران درباره تو مکر ورزیدند تا تو را دربند کشند یا بکشند و یا بیرون رانند، آنان مکر میورزند و خدا
هم مکر میورزد و خدا بهترین مکرکنندگان است.
39 گوید: قریش مصمم و همداستان شدند تا رسول خدا را به قتل برسانند. گفتند هم اینک که ابوطالب درگذشته دیگر / یعقوبی 2
کسی را ندارد تا او را یاري کند. چند نفر جوان از سران قریش از جمله ابوجهل، ابولهب، امیۀ بن خَلَف، عُقبۀ بن ابی مُعَیط و
نَضْ ربن حارث انتخاب شدند و قرار شد شب اول ماه ربیعالاول شبانگاه به خانه پیامبر (ص) هجوم برده و همه با هم با یک ضربت
پیامبر را به قتل برسانند!
رسول خدا (ص) به وسیله وحی از توطئه آگاه شد و به علی (ع) دستور داد در بستر وي بخوابد و روپوش سبز آن حضرت را روي
اي پیامبر خدا! با خوابیدن من در آنجا شما سالم خواهید » : خود بکشد. به روایت شیخ طوسی در امالی/ 465 امیرالمؤمنین پرسید
پیامبر فرمود: آري. علی بن ابیطالب (ع) تبسمی کرد و خندید و خود را به روي زمین انداخت و سجده شکر بهجاي آورد «؟ ماند
سپس برخاست و گفت:
امْضِ لِما أُمِرْتَ فِداكَ سَمْعِی وَ بَ َ ص رِي وَ سُوَیْداءُ قَلْبِی وَ مُرْنِی بِما شِئْتَ أَکُنْ فِیهِ کَمَسَرَّتِکَ واقِعٌ مِنْهُ بِحَیْثُ مُرادِكَ وَ إِنْ تَوْفِیقِی إِلّا »
.« بِالِله
آنچه را مأمور گشتهاي انجام ده که چشم و گوش و سویداي قلبم فداي تو باد! فرمانم ده به هر چه که میخواهی که همانند

صفحه 150 از 274 تعداد مهاجران
ص: 139
دستیار شما هستم، همانگونه که مراد شماست در آن وارد میشوم و موفقیتم فقط از ناحیه خداست.
شب هنگام جلادان قریش گرداگرد خانه رسول خدا (ص) را با شدت و دقت تمام محاصره کردند، بهطوري که پرندهاي نتواند در
آنجا پرواز کند. طبرسی در اعلام الوري/ 62 گوید: پاسی که از شب گذشت و جلادان به خواب رفتند رسول خدا (ص) قدري
خاك بر سر آنان پاشید و با تلاوت آیه نهم سوره یس (وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَ  دا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَ  دا فَأَغْشَ یْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِ رُونَ)
منزل را ترك کرد و خداوند روي چشمهايشان را پوشاند تا حضرتش را نبینند. صبحگاهان که مهاجمان به خانه وحی هجوم بردند
مگر شما » : و گرداگرد بستر حضرت را محاصره کردند، علی (ع) از جاي برخاست. پرسیدند: پسرعمویت محمد کجاست؟ فرمود
از این پاسخ خشمناك شدند و به آزار و .« مرا نگهبان او قرار داده بودید؟! شما خواستید از شهرتان بیرون برود او نیز بیرون رفت
98 ابتدا او را در مسجدالحرام حبس نموده و سپس آزادش کردند. به / اذیت آن حضرت پرداختند و به روایت عیون التواریخ 1
اتفاق علماي شیعه و سنی آیه دویست و هفت سوره بقره:
(وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ الِله وَالُله رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ).
از مردم کسی است که جان خود را براي طلب خشنودي خدا میفروشد و خدا بر بندگان مهربان است.
به این فداکاري و جانبازي امیرالمؤمنین (ع) در لیلۀ المبیت اشاره دارد.

صفحه 151 از 274 تعداد مهاجران
ص: 140
غار ثور
رسول خدا (ص) در نخستین شب ربیعالاول رهسپار غار ثور گردید، غار ثور در جنوب مکه قرار دارد و یثرب در شمال آن. پیامبر
(ص) این راه را انتخاب کرد تا قریش به او دست پیدا نکنند. ابوبکر در بین راه حضرت را دید و با وي همراه گشت و به روایت
374 ابوبکر سراغ پیغمبر را از علی (ع) گرفت، ایشان او را به غار ثور راهنمایی کرد. قریش پس از آنکه متوجه شدند / طبري 2
رسول خدا (ص) از منزل خارج شده است به جستجوي وي پرداختند و کُرْز بن علقمه از ردیابان مجرّب عرب را استخدام کردند تا
رد پاي پیامبر را پیدا کند، او رد پاي حضرت را تا در غار ثور دنبال کرد. مشرکان نزدیک غار که رسیدند دیدند درِ غار با تار
عنکبوت تنیده و کبوتري نیز در آنجا آشیانه کرده است. گفتند این تار قبل از تولد محمد (ص) در اینجا تنیده شده است. کُرْز
گفت: محمد تا اینجا آمده است اما از اینجا یا به آسمان پرواز کرده و یا به زمین فرو رفته است! در این هنگام که مشرکان بر در
غار ایستاده بودند، ابوبکر به وحشت افتاد و سخت ترسید. خداوند در آیه چهل سوره توبه میگوید:
(إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَاتَحْزَنْ إِنّ الَله مَعَنَا فَأَنْزَلَ الُله سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا).
آنگاه که آن دو در غار بودند، پیامبر به همراه خود میگفت: اندوه مدار که خدا با ماست. پس خداوند آرامش خود را بر او
فرستاد و وي را با سپاهیانی که شما نمیدیدید تأیید کرد.
سپس خداوند اجازه هجرت به آن حضرت داد و به روایت

صفحه 152 از 274 غار ثور
ص: 141
طبرسی/ 63 فرمود: یا محمد از مکه خارج شو، زیرا بعد از ابوطالب دیگر در آنجا یاوري نداري. رسول خدا (ص)، عبدالله بن
به علی بشارت » : ارَیقِط- که از چوپانان قریش بود و هنوز در حال شرك به سر میبرد ولی مورد اعتماد بود- را فرا خواند و فرمود
.« بده که خداوند به من اجازه هجرت داد، پس زاد و راحلهاي براي من فراهم کند
رسول خدا (ص) سه شب در غار ثور بود و امیرالمؤمنین (ع) واکنش و اخبار قریش را به آن حضرت میرساند و به نقل ابن عساکر
68 علی (ع) غذا به غار میبرد و همو بود که وسایل سفر حضرت را فراهم کرد. آنگاه پیامبر (ص) در شب / در تاریخ دمشق 42
چهارم ربیعالاول سال چهاردهم بعثت همراه ابوبکر و عامر بن فُهیره و عبدالله بن ارَیقِط بهسوي مدینه حرکت کرد. به گفته مؤلف
359 بین ابتداي هجرت مسلمانان پس از بیعت دوم عقبه و هجرت رسول خدا (ص) حدود دو ماه و اندي فاصله بود. / سُبُل الهدي 3
آري، خداوند حکیم با تار عنکبوت که قرآن در وصف آن در آیه چهل و یک سوره عنکبوت میفرماید: (إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ
الْعَنْکَبُوتِ) سستترین خانهها خانه عنکبوت است، جان پیامبر خود را حفظ کرد. این امور معنوي و الهی مسائلی بود که قریش توان
درك آن را نداشتند و نمیتوانستند بفهمند که خداوند با تار عنکبوت و آشیانه کبوتر میتواند شر و مکر آنان را از پیامبرش دفع
نماید و نقشههايشان را نقش بر آب سازد. آنگاه قریش اعلام کردند هر کس محمد را بیابد صد شتر سرخموي به او جایزه
خواهند داد.

صفحه 153 از 274 غار ثور
ص: 142
در راه یثرب
40 سُراقۀ بن مالک مُدْلِجی براي به دست آوردن جایزه سوار / پیامبر شبانه از غار ثور خارج و رهسپار مدینه شد. به روایت یعقوبی 2
بر اسب شد و پیامبر را تعقیب کرد. هنگامی که به ایشان نزدیک شد، حضرت فرمود:
.« اللَّهُمَّ اکْفِنا سُراقَۀ »
خدایا شرّ سراقه را از سر ما کوتاه کن.
پس دست و پاي اسب او به زمین فرو رفت و ایستاد. او فریاد زد: اي پسر ابوقحافه به همسفرت بگو تا از خدا بخواهد اسبم رها شود.
پیامبر (ص) دعا کرد دست و پاي اسبش رها شد. وقتی سراقه به مکه بازگشت داستان خود را به قریش گفت. آنان گفتند دروغ
میگویی و ابوجهل بیشتر از همه او را تکذیب کرد.
230 گوید: در بین راه در منزل قُدَید عبور پیامبر به خیمه امُمَعْبَد خزاعی که زنی فهیم، دلیر و بخشنده بود افتاد. حضرت / ابنسعد 1
از او خواست تا خرما و یا گوشت به ایشان بفروشد. او قسم یاد کرد اگر چیزي داشت پذیرایی میکرد. رسول خدا چشمش به
آیا » : گفت بر اثر ضعف از گله وامانده است. فرمود «؟ این گوسفند چیست » : گوسفند لاغري افتاد که کنار خیمه ایستاده بود پرسید
گفت آري، پدرم و مادرم به فدایت «؟ آیا اجازه میدهی آن را بدوشم » : گفت ناتوانتراز آن است که شیر دهد. فرمود «؟ شیر دارد
خدایا این گوسفند را براي این » : اگر شیري در آن میبینی بدوش. حضرت دستی بر پستان گوسفند کشید و نام خدا را برد و فرمود
در این هنگام پستان حیوان پر از شیر شد. ظرفی آوردند پیامبر از آن گوسفند شیر دوشید، نخست به .« زن بابرکت گردان

صفحه 154 از 274 در راه یثرب
ص: 143
347 آنگاه بهاي شیر را به اممعبد پرداخت و به سوي مدینه حرکت کرد. / اممعبد و سپس به همراهان داد. به روایت سبل الهدي 3
دیري نپایید ابومعبد آمد و از دیدن ظرف پر از شیر شگفتزده شد. اممعبد داستان را براي وي نقل کرد و شمایل حضرت را بسیار
رسا و جامع بیان نمود. ابومعبد گفت: به خدا قسم این همان پیامبر قریش است که اوصاف وي را براي ما ذکر کردهاند، اگر اینجا
بودم از او میخواستم مرا همراه خود ببرد حال نیز میکوشم از مصاحبت او برخوردار گردم.
خلاصه درس
پس از درگذشت ابوطالب بزرگ پرچمدار توحید در سال دهم بعثت، گستاخی قریش در آزار و اذیت مسلمانان شدت یافت.
رسول خدا تصمیم گرفت به طائف برود به امید آنکه قبیله ثقیف که پس از قریش مهمترین قبیله عرب بود به دین اسلام بگرود.
رسول خدا (ص) پس از ده روز توقف در طائف و ناامیدي از اسلام و یاري ثقیف به مکه بازگشت.
از حوادث مهم سال دهم بعثت اسراء و معراج حضرت رسول است که به گفته علامه مجلسی هر دو در یک شب رخ داد. به گفته
ابن سعد اسراء در شب هفدهم ماه ربیع الاول یک سال قبل از هجرت و معراج در شب هفدهم ماه رمضان یعنی هجده ماه پیش از
هجرت بوده است.
پس از بازگشت از طائف جلوگیري از تبلیغ دین اسلام و سرکوبی مسلمانان به شدت افزایش یافت. حضرت در ماههاي حرام به
ویژه مراسم حج در بازار عُکاظ، مَجَنَّه، ذوالمجاز و نیز مکه و مِنی با حاجیان و سران

صفحه 155 از 274 خلاصه درس
ص: 144
طوایف ملاقات و آنان را به اسلام دعوت میکرد. در همین دوران بود که بَیجَرَة بن فِراس را که از بزرگان قبیله بنیعامر بود به
اسلام فراخواند ولی او گفت ما به این شرط از تو پیروي میکنیم که پس از خود حکومت را به ما واگذاري. پیامبر (ص) در پاسخ
او فرمود: این کار به دست خداست، هر کجا که بخواهد آل را قرار میدهد.
خبر بعثت رسول خدا (ص) کم و بیش به یثرب رسیده بود. حضرت در سال یازدهم بعثت در موسم حج در عقبه مِنی که بر سر راه
مکه است با شش نفر از مردم یثرب که از قبیله خزرج بودند ملاقات کرد. آنها دعوت رسول خدا را پذیرفته و اسلام آوردند و
گفتند ما قوم خود را در حال دشمنی و درگیري جنگ گذاردیم، امیدواریم که خدا بهوسیله تو آنان را با هم الفت دهد. طولی
نکشید که خبر ظهور اسلام یثرب را فرا گرفت و خانهاي نبود که در آن سخن از پیامبر (ص) نباشد. تبلیغات این گروه شش نفري
باعث شد که عدهاي از مردم یثرب به دین جدید گرایش پیدا کنند. در سال بعد یک گروه دوازده نفري متشکل از همان گروه و
بیعۀ » شش نفر دیگر در موسم حج به مکه آمدند و در عَقَبَه مِنی ضمن ملاقات با آن حضرت پیمانی بستند. این پیمان معروف به
است. « النساء
در یثرب جنب و جوش زیادي حاکم بود، مسلمانان بیصبرانه در انتظار فرا رسیدن موسم حج بودند تا در مراسم حج پیامبر خود را
زیارت کنند. مسلمانان با پیامبر (ص) ملاقات کردند و از حضرتش براي بیعت وقت خواستند، قرار شد شب سیزدهم ذيالحجه در
دل شب در پایین عقبه مِنی گفتگو کنند. پیامبر گفتار خویش را با تلاوت قرآن آغاز کرد

صفحه 156 از 274 خلاصه درس
ص: 145
با شما بیعت میکنم بر اینکه از من دفاع کنید همانگونه که » : و آنان را به سوي خدا دعوت و به اسلام تشویق نمود و سپس فرمود
انصار به اتفاق پاسخ مثبت و قول هرگونه مساعدت دادند. .« از زنان و فرزندانتان دفاع میکنید
با پخش خبر پیمان یثربیان با رسول اکرم (ص) سختگیري قریش بر مسلمانان شدت یافت. لذا سرفصل نوین برنامه پیامبر آغاز
گردید، اجازه هجرت به مسلمانان مظلوم و دربند داده شد تا نزد مردم یثرب بروند و به آنان ملحق شوند. مسلمانان دسته دسته
رهسپار مدینه شدند.
قریش مصمم و همداستان شدند تا رسول خدا را به قتل برسانند. رسول خدا (ص) به وسیله وحی از توطئه آنان آگاه شد و به علی
(ع) دستور داد در بستر وي بخوابد و روپوش سبز آن حضرت را روي خود بکشد. رسول خدا (ص) در نخستین شب ربیع الاول
رهسپار غار ثور گردید. ابوبکر در بین راه حضرت را دید و با وي همراه گشت. وقتی خداوند اجازه هجرت به آن حضرت داد
پیامبر شبانه از غار ثور خارج و رهسپار مدینه شد.
صفحه 157 از 274 خلاصه درس
ص: 146
خود آزمایی
1. به چه دلیل پیامبر به طائف عزیمت کرد؟
2. دو حادثه اسراء و معراج را توضیح دهید.
3. واقعه اولین و دومین پیمان عقبه را بیان کنید.
4. منظور از لیلۀ المبیت چیست؟
5. چگونگی هجرت پیامبر (ص) را به یثرب توضیح دهید.

صفحه 158 از 274 خود آزمایی
ص: 147
صفحه 159 از 274 خود آزمایی
ص: 148
بخش سوم: